من خودم دوتا پسر دارم ،وکلن حالم از هر چی بارداری و ..بهم میخوره.
اما داداشم یه دختر داره وزنش به شدت پسر دوسته والان یکساله تحت درمان که اگه باردار شد بچش پسر باشه.
دیروز با مامانم صحبت میکردم مامانم گفت راستی زن داداشت بارداره ،خیلی خوشحال شدم چون میدونستم یه ساله تحت درمانن
خوب
چرا همرو همون اول نمینویسی
خب
پنجاه تا خوب دیگه که اضافه بشه بعد میگه 😄
شبش رفتم خونه پدرم،
داداشم ودخترش اونجا بودن،
دخترش ۶سالشه،
اومد پیشم نشست ،بوسیدمش بش گفتم عمه مبارکه ،یه کوچولو تو راهه،
یهو دختر برادرم باحالت عصبانی گفت کی بهت گفته،
بعد به مادرم گفت بیخود به دخترات میگی ،میخواس مادرمو چشم بزنن بچش بمیره
قیافه ی من
حالا دو روز باید صبر کنیم این حاج خانم دلش بخواد تعریف کنه
خیلی بهم برخورد واقعن.
بش گفتم مگه ما بچه ندیده ایم،
پدرش هم هیچی نگفت
مادرم وپدرم هم سرشونو انداختن پایین
ازبچه شیش ساله چه انتظاری داری؟
مامانش توگوشش کردع
واقعن در عجبم از بعضی زنهای باردار ،بابا چه خبرتونه
این حرفای یه دختر ۶ساله نیست دیگه ،مادرش یادش داده
بابا همه با حسرت وانتظار باردار نمیشن
خیلی ها واقعن از بارداری فراری آن
تو تاپیکام هست چن وقت پیش وقت پری گذشته بود هزار بار مردم وزنده شدم نکنه باردارم
تنها چیزی که برام مهم نیست بارداری بقیس.
فقط خوشحال شدم چون میدونستم یه ساله تحت درمانن
