من یکساله که عقد کردم
شوهرم تو بچگی پدرشو از دست داده و مادرش اینارو بزرگ کرده به تنهایی
بعد من و شوهرم قرار بود بریم مسافرت و اولین سفرمونم بود
مادرشوهرم هم قرار بود بیاد اما با ماشین خودش
که یهو دبه در کرد و گفت که ماشین من خوب نیست و من با شما میام
ما رفتیم و مسافرت بدی نبود
اما کمی حسوده و شوهرم جلو اون نمیتونه بهم توجه نشون بده و محبت کنه
چون ناراحت میشه و یه جوری میشه
بعد بحثش شد چند وقت پیش و مادرشوهرم گفت که هروقت مسافرت رفتید بااااید منم بگید بیام
وگرنه حلالتون نمیکنم و راضی نیستم
جوونیمو گذاشتم پای بچه هام و بزرگشون کردم تنها و از خوشیام زدم
حالام هرمسافرتی رفتین منم باید بیام باهاتون
اینم بگم که با بچه دیگشم میره مسافرت و اینکه ازدواج مجدد کرده و همسر داره
منم کاملا مخالفم و دوس دارم با همسرم تنها برم مسافرت ، نه که یکی مزاحممون بشه
حالا بنظرتون حق داره و درسته این حرفش یا نه؟