وااای یه بار یکی از فامیلامون دستشویی بود بعد من فکر کردم برادرمه هعی میرفتم دم در در میزدم میگفتم بیا بیرون دیگهه چه خبرتهههه برق و روشن خاموش میکردم.میدیدم صدا نمیاد آخرش اومد بیرون آب شدما فقط داشتم میخندیدم😂
یه مشکلی پیش اومده بود که گفته بودیم جواب تماس یکی رو نباید بده ، بعد طرف زنگ شده بود جواب نداده بود بعدش پیام داده بود ، مامانم اومده بود پیام بفرسته برای من گفته بود زنگ زده زشته جواب ندادم بجای اینکه بفرسته برای من فرستاده بود برای خود طرررررررف😂😂😐
من خاطراتم با تورو هر شب مرور میکنم... میمیرم از دوریت ولی حفظِ غرور میکنم:)