با مردی که اول زندگی سخت می گیره چیکار باید کرد!؟

بد دل و شکاک باشه خوب نمیشه

اگر خانوادم پشتم باشن ی جلسه میذارم خانوادشو خودشو صدا میکنم با خانواده خودم، تکلیقو مشخص میکنم . اگر قبول نکرد ک میگم پس جدا بشیم وتمام.‌ 

دیوانه ام مگه بشیییییینم حالا طرف پیر شد اروم شد اونموقع شاید اجازه بده

باش منطقی صحبت کن خودت رو بی دستو پا نشون نده تا فکر نکنه نیاز به مراقبت داری. خودت رو عاقل و فهیم نشون بده تا متوجه بشه از پس خودت بر میای فقط صحبت

ب حرف خودت گوش بدہ برو

منم دوساله ازدواج کردم همین شرایطو داشتم اصلا نمیذاش تنها بیرون برم الان ولی نسبتا خیلی بهتر شده ب نظرم این چیزا باعثش بود:

رانندگی یاد گرفتم و با ماشین میرفتم همه جا

دانشگاه رفتم(باعث شد حساسیتش کمتر شه)

هربار ک بیرون میرفتم یه وسیله برا خونه میگرفتم و میومدم با ذوق نشونش میدادم و میفهمید ک حتی بیرونم باشم حواسم پی زندگیه(ی ترفند احمقانه بود اما جواب داد😑)

در کل ب نظرم نیاز ب زمان داره خودت میتونی تشخیص بدی ک واقعا بد دل و شکاکه یا حساسیته

اگه حساس باشه ب مرور زمان درس میشه

البته اینم بگم ک من خیلی ام بحث کردم سر این موضوع مثلا وقتی میگف میخوای تنها بررررری؟میگفتم مگ تنهایی منو میخورن؟ی روز شاید تو نباشی مامانم نباشه باهاش برم من باید بلد باشم از خودم مراقبت کنم یا ن تا کی میخوای منو جا سوییچی خودت کنی

من گفتم شما اینکارو بکنی؟؟؟ گفتم من اینکارو میکردم. شما میتونی بمونی ک شاااااید یروزی درست بشه. چیزی ک اکثرا نمیییشه. دوستانی ام ک میگن الان کمتر گیر میده همسراشون ممکنه شکاک نبوده باشن یا درجاتش فرق میکنه

عزیزم مرد سیاست میخواد،بعضیا هم میخوان زن واول امتحان کنن ببینن به حرف شوهرشون گوش میده یا نه

بله این مهمه.‌ ک ادم ببینه طرفش کدومه بیماره شکاکه یا حالا ی مقدار حساسه اونم ی مقدار. اشنا داریم ۱۵ ساله ازدواج کردن باهیییچ ترفندی خانوم نمیتونه بیاد ازخونه بیرون . 

تا درست نشه سر خونه زندگی خودم نمیرم چون اصلا منطقی نیست که از پیش پا افتاده ترین حق هام محروم باشم بعد با کلی بحث و کشمکش بخوام تازه از طبیعی ترین حق هام برخوردار باشم  

عزیزم هر ادمی تغییر میکنه بستگی داره طرف مقابلش چجور باهاش رفتار کنه یه سری از اقایونی ک میبینید با گذشت سالهاااا هنوز ب خانومشون ازادی عمل نمیده واسه اینه ک اون خانوم ب اون سیستم زندگی عادت کرده و تلاشی برای تغییرش نکرده 

دایی منم همینطور بود

ب مادربزرگم میسپرد هروقت خانومش رف بیرون بهش خبر بده

بعد ها بعد از جداییشون خودش گفت ک بارها دیده بود خیانت میکنه یا خیلی راحت از حرفای دیگران تاثیر میگرفت و تو زندگیشون ناراحتی ایجاد میشد واسه همین بهش اجازه نمیداد

در کل چیز نسبی هستش