2777
2789
عنوان

یک خاطره کنار لیپار باشید💓

60 بازدید | 0 پست


چندسال پیش در همسایگی‌مان، زنی از تبار تهمینه زندگی می‌کرد.
شوهرش، بلوچ بود و مانند همه‌ی بلوچی‌ها، ساده و مهربان.
زن، با لهجه‌ی ناب و بهاری‌اش، این خاطره را اولین بار  در یک عصر پاییزی تعریف کرد:

مادرم قلبش خیلی درد می‌کرد. با شوهرم بلند شدیم اومدیم تهرون، آخه دکترای زاهدان جوابش کرده بودند.
می‌گفتند یه دکتر پیروز است که شاید بتونه کاری بکنه.
به سختی آدرس مطبش رو پیدا کردیم. هرکسی می‌فهمید غریبیم می‌گفت اگر جا ندارید بیایید خونه‌مون( قربان یک جو محبت. لیپار)
رفتیم دیدیم مطبش پر از آدمه، جوون و پیر نشستن و منتظرن تا صداشون کنند.
شوهرم رفت به خانومه گفت که مادرم مریضه و حالش خیلی بده.
منشیه سرش به کارش گرم بود و گفت همه حالشون بده. باید نوبت می‌گرفتی.
شوهرم گفت ما از شهر دوریم، اینجا غریبیم، می‌شه همین امروز معاینه بشه؟
منشی گفت باید صبر کنی تا بین مریض بفرستمتون. 

صبر کردیم، صدامون زد.
قبل از ما منشی رقت توی اتاق دکتر و بعدش که اومد اشاره کرد که می‌تونیم بریم تو.
من و مادر و شوهرم،
رفتیم تو.
نمی‌دونستم که دکتر پیروز، خانمه. فکر می‌کردم آقا باشه.
اما به جز اون، خاکی و صمیمی با ما رفتار کرد
گفت خوش آمدید
بعد که دید ما جواب نمی‌دیم گفت منظورم اینه به تهران خوش اومدید‌
گل از گل ما شکفت.
دکتر از پشت میزش بلند شد و روی صندلی رو به روی ما نشست.
و گفت خب، مشکل چیه؟
مادرم رو معاینه کرد.
بعدش گفت ازتون ویزیت نمی‌گیرم. به منشی می‌گم پس بده بهتون.
شما باید عمل بشید.
فوری هم باید عمل بشید.
گفتیم دکتر هزینه عمل چقدر می‌شه؟
گفت باید از پذیرش بیمارستان بپرسید.
اون شب رفتیم مسافرخانه. قرار عمل برای ۲ روز دیگه گذاشته شد.
مادرم عمل شد. من پیش مادرم بودم، شوهرم رفت مخابرات  زنگ زد به زاهدان تا توی تهران سفارشش رو بکنند و بره از جایی قرض کنه.
مادرم که به هوش اومد، دکتر گفت ۱ ساعت دیگه می‌تونه مرخص بشه، ولی چون مسافرخانه هستید و مکان به راحتی خونه نیست  تا ۲۴ ساعت اینجا مهمون ما باشید.
توی تمام وقتایی که با بیمارش یا پرستاری حرف می‌زد، خنده‌رو و مهربون بود.
مادرم می‌گفت از این زن، چشمم آب نمی‌خوره خوب عمل کرده باشه.
اما دل من روشن بود.
موقع ترخیص، وقتی می‌خواستیم هزینه رو پرداخت کنیم گفتند حساب شده.
هاج و واج مونده بودیم. کی حساب کرده؟ 
خود خانم دکتر.
باورمون نمی‌شد.
دیگه هم ندیدیمش. هرچند می‌شد رفت مطبش و ازش تشکر کرد ولی دیگه هرگز نرفتیم. 
مادرم یک هفته قبل عمل  بخاطر قلب درد داشت می‌مرد ولی بعد از اون عمل ۲۰ سال دیگه زندگی کرد.
دکتر پیروز هرجایی هستید و این نوشته را اگر خواندید، بدانید
عادله خانم این خاطره را چندین بار تعریف کرد و هربار کلی گریه می‌کرد. شما، تجلی انسانیت هستید.

اگر این نوشته را خواندید، تعظیم تمام قد مقابل شما و بخشندگی‌تان به عمل می‌آورم.

ارادتمند، لیپار🌹🌹🌹

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته