خیلییی مرد مهربونی بود ،زنش رو اسمش قسم میخورد ،بچه هاش میپرستیدنش همه ی محل و فامیل دوسش داشتن برا همه هرکاری از دستش برمیومد انجام میداد ….تمام زندگیش ب نام زنش کرده بود و در ظاهر خیلی همسر دوست و خانواده دوست بود…خانوادشو میبرد مسافرت و خانومشم هرموقع میخواست اجازه داشت بره مسافرت با دوستاش ولی اقا جایی نمیرفت….خونه میموند حالا بعد مدت ها زن و بچش فهمیدن که آقا یواشکی تریاک و شاید مواد های دیگه هم مصرف میکرده و مثلا هرخرجی که واسه بچه ها میکرد چند برابرشو خرج عیش و نوش خودش میکرد،خونه ی مخفیانه ای ک برا خودش خریده بودو خب کارای دیگه (اینارو بعد از چندسال و تو زمان بیماریش میگه)🥺ی مدت حالش بد میشه از نظر روانی دکترا میگن مبتلا به دوقطبیه،،،،بیمارستان بخش اعصاب و روان بستری میشه بهش شوک میدن….میاد خونه دوباره. ی مدت شرایط نرماله تا باز حالتاش بد میشه میبرن دکتر تشخیص آلزایمر زودرس میدن براش و بعضیا میگن احتمالا بخاطر مصرف مواده ،خلاصه که اقدام به هرکاری میکرده این پدر از بین بردن خودش و کارای غیر عقلانی و …..حتی تو زمان بیماریش گفت من هرکاریو کردم و تا ته همه چی رفتم!!!!!!!الان خانوادش گذاشتنش سالمندان و هفته ای یک بار میارنش خونه و بازم بهش احترام میذارن !میخوام بدونم حقشه؟؟
دختر کوچیکش به شدت داره اذیت میشه چون از پدرش ی بت خوبی ساخته بود واسه خودش و یهو بتش شکست….عذاب وجدان داره میگه هرچی باشه بابامونه ودلش نمیخواد پدرش خانه سالمندان باشه🥺😭با اینکه این پدر هم خیلییی محبتا واسه دخترش کرده هم خیلییی نیش زبونا بهش زده و ی جاهایی واقعا باعث آسیب دیدنشم شده ،چیجوری میشه این دختر آروم کرد که عذاب وجدان نداشته باشه؟و از این نترسه ک روزی ب سرنوشت پدرش مبتلا نشه…..
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
تا اخر خوندی عزیزم؟؟زنش واقعا براش زحمت کشیدا این میگفت شوهرمن خدای رو زمینمه!!!!!!یهو همه تصوراتش بهم خورد ،،،همسرش تا ته همه کثافط کاریارو رفته بود فقط چون ظاهر خوبی داشت زن و بچش بهش شک نکردن و یهو فهمیدن همه چیو….خانومش اول ک فهمید همسرش تریاک مصرف میکنه خیلی همراهش بود و سعی کرد اقا این کار نکنه ولی نشد با اینکه شرط ازدواجش این بود ک حتی اگه خدای نکرده همسرش سیگار بکشه هم ازش جدا میشه یعنی اعتیاد خط قرمزش بود ….الانم واقعا زنش بهش سرویس میده و داره براش زحمت میکشه اما نمیتونه و از پسش بر نمیاد تنهایی تو خونه نگهش داره چون اقا هم ممکنه به خودش اسیب بزنه هم ب اون الزایمر ،پارکینسون و بیماری اعصاب و روان همه چی هست….
حق هیچ پدری و مادری نیست بره خونه سالمندان اگه پدره مشکلات روانی در حدی باشه ک جون خودش یا خانواش در خطر باشه نباید بیارن خونع اگه اینجوری نیست واقعا نامردی بیش نیست
قسمت بد داستان اینجاست که: ما ن ازدواج رو خواستیم ن جدایی رو💔:)