دلم پر از حرف نگفته ک تلنبار شده رو هم
خستم هفت ساله ازدواج کردم همش تو خونه ماشین نداره پول نداره بخدا دیگه کم آوردم فقط میخواستم از خونه پدر وحرف مردم ک چرا ازدواج نمیکنی فرار کنم تموم دروغاشو ک خودشو بچه پولدار جا زد فوری باور کردم آشنایی تا عقد کلا ١۶/١۵روز شد
الان مثل سگ پشیمونم
٣۶سالمه دریغ از یه مسافرت یه پول زیاد تو حساب همش شده حسرت زندگیم
نه پشتوانه ندارم طلاق بگیرم مادرم خواهرام راهم نمیدن هشت ماه بعد عقد نامزدی گفتم نمیخام جنگ جهانی شد خونمون
هیچکسوووووو جز خدا ندارم خدایی ک برام معجزه نمیکنه حداقل ی ماشین داشت منو میبرد بیرون
کارگره یه روز کار هست میره نباشه ور دلمه تو خونه بارون باشه هم نمیره خستمممممم خدا چرا کمکم نمیکنی چرا جواب دعاهامو نمیدی دیگه انگیزه برای هیچ چله و دعایی ندارم