تقریبا دوسال پیش یکی از فامیلامون و پسرش شیراز (صدرا) یه عروسی رفته بودن پسر آقاهه خیلی جذاب و خوش قدو بالا بود (موهاش قرمز حنایی) از اونایی که خیلی جلب توجه میکرد
بعد پسره و دوستش خواستن زودتر از پدرش برگردن خونه پسره به پدرش میگه که ما میخوایم بریم و درجریانش میزاره و میرن وقتی رفتن پدرش میگه که یه مرد خیلی قد بلند و با یه ظاهر خیلی زشت و کریح (حالا نمیدونم جن بود یا عزرائیل) اومد پیشش گفت که اون پسرته اینم میگه اره بعد گفت موهای خودشه؟مرده هم ترسید که پسرشو چشم بزنه گفت نه رنگشون کرده و بعد مث اینکه مرده یهویی غیبش میزنه پدره هم دلشوره میگیره کمی بعد مرده هم میره که برگرده خونش میبینه که یه تصادف شده تو جاده بعد پیاده میشه و میره جلوتر میبینه که پسر خودشه که تصادف کرده و درجا فوت شده بدون اینکه دوستش حتی ذره ای آسیب ببینه آقاهه این داستانو تو مراسم پسرش برا بابام اینا تعریف کرده بود برام خیلی عجیب بود و واقعا پسرش حیف شد فک کنم ۲۱ سالش بود ولی ازبس رشید و خوش هیکل بود بزرگتر میزد تو زندگیم خیلی ازین چیزا دیدم که یهویی یه جوون همه چی تموم پر میکشه و واقعا به این حرف رسیدم که میگن خدا گلچین میکنه سر زبون افتادن خوب نیست لطفا اگه کسی از اطرافیانتون وضع مالیش خوبه و زندگی آنچنانی داره هیچوقت نگین خوشبحال فلانی چقد پولداره الان پدر همین پسر همینجوری بود و چقدم خیره و به فقیرا کمک میکرده و هنوزم میکنه ولی یهویی چیشد جوونش پر کشید