من پارسال دقیقه نودی دلم هوای کربلا کرد و طلبیده شدم، با وجود همسر خیلی حساسم و خانواده حساس ترش
دختر عموهام گفتن پس فردا میریم کربلا، منم دلم گرفت ب شوهرم گفتم پس فردا میرم کربلا، گفت چی؟ حالت خوشه؟ عمرا بزارم همسرم تنهایی بره کشور غریب، گفتم مگه دست توئه !اصلا حالا که اینجوریه دوئل بین توو امام حسین ببینم تو زورت بیشتره یا امام حسین.
گفت مامانم بفهمه حتی حرفشو زدی ۴ تا متلک بارت میکنه حالت جا میاد
رفتیم خونشون،گفتم راستی من پس فردا با دختر عمو پسرعموهام میرم کربلا ،مادرشوهرم کلللی استقبال کرد، و دیگه شوهرم هیچی نگفت
فرداش پول داد رفتم دینار خریدم، و روز بعدش راهی شدم، سفرمونم نه روز طول کشید، بچه ۴سالمو گذاشتمو رفتم