خانما سرتون درد نیارن از صبح داشت غر میزد بهم که اره تو حرف من برات مهم نبوده ولی همون حرف از مادرت قبول کردی
بعدم پاشد زد بیرون(الان پیش هم نیستیما از خونه پدرش زد بیرون)
رفت سمت شهرستان
بعد که شما گفتید باهاش اشتی کن یه کم از روش هایی که بلدم خامش کردم
دیدم گفت اگه حالت بده نمیرم
بعد دوباره پرسید واقعا حالت بده نمیرم
منم گفتم اره خیلی حالم بده و...
دیدم میگه تو حالت از منم بهتره
اخر هفته میخای بری دنبال کارایی که داری و منم از رفتن بندازی
منم بهش گفتم پس حرف منم برای تو مهم نیست
دوسش دارما ولی حرصم میده