تاپیک قبل گفتم خواهر شوهرم ۳۱ سالشه و مجرد و خیلی محدوده از سمت خانواده بیرون تنها نباید بره و اینا. منم دلم میسوزه به مادر شوهرم گفتم اجازه بدید با امشب بیاد بریم کافه گفت نه لازم نکرده هر وقت ازدواج کرد با شوهرش بره الان با شما زوج بیاد اینجور جاها اونوقت هوایی میشه😐
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
وای مگه هنوز همچین ادمایی هستن مگه بچست که نمی ذاره تنهایی جایی بره😐
خودش باید یکم تلاش کنه من، 21سالم گفتم قشنگ به بابا مامانم گفتم من ی ادم مستقلم دیگه نباید ب من بگید برو نرو بکن نکن دیگه اون سن من گذشته بعد خواهرشوهر ایشون با31سن هنوز میزاره براش تصمیم بگیرن و اینجوری رفتار کنن باهاش
یعنی اینقدر ناتوان و ضعیفه که خودش از پس خودش برنمیاد 🙄
یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
خودش باید یکم تلاش کنه من، 21سالم گفتم قشنگ به بابا مامانم گفتم من ی ادم مستقلم دیگه نباید ب من بگید ...
حتما شما خانواده منطقی داشتین که با حرف قانع شدن وگرنه بعضی خانواده ها هیچ رقمه راضی به پذیرش بعضی از مسائل نمی شن
یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
حتما شما خانواده منطقی داشتین که با حرف قانع شدن وگرنه بعضی خانواده ها هیچ رقمه راضی به پذیرش بعضی ا ...
خب.درسته ولی باید تلاشش و بکنه و هرچی گوش کنه بدتر من ی مدت، خیلی گیر میدادن اینارو بهشون گفتم و بیرون رفتنامو بیشتر کردم دیگ حالا راحت تر میپذیرن ولی اگ میخواستم هی به حرفشون گوش کنم هی محدود ترم میکردن