2777
2789
عنوان

خواهر شوهر مجرد

| مشاهده متن کامل بحث + 2396 بازدید | 82 پست
نه نمیذارن کار کنه دختر کلا

وای چقدر سخت امیدوارم به زودی زود یک همسر مهربون نصیبش بشه 

منم قبلا اجازه بیرون نداشتم اما الانکه شاغلم نه دیگه ازاد شدم

گاها با دوستام نهار میرم بیرون از ظهر تا شب

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای مگه هنوز همچین ادمایی هستن مگه بچست که نمی ذاره تنهایی جایی بره😐


خودش باید یکم تلاش کنه من، 21سالم گفتم قشنگ به بابا مامانم گفتم من ی ادم مستقلم دیگه نباید ب من بگید برو نرو بکن نکن دیگه اون سن من گذشته بعد خواهرشوهر ایشون با31سن هنوز میزاره براش تصمیم بگیرن و اینجوری رفتار کنن باهاش

تا وقتی مجرد باشه همینه 

اینقدر بدم میاد از این جور تفکرات 

یعنی اینقدر ناتوان و ضعیفه که خودش از پس خودش برنمیاد 🙄

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
خودش باید یکم تلاش کنه من، 21سالم گفتم قشنگ به بابا مامانم گفتم من ی ادم مستقلم دیگه نباید ب من بگید ...

به حرف آسونه در عمل نمیشه حتی اگر چیزی بگه بدترم میشه و محدودترش میکنن

خودش باید یکم تلاش کنه من، 21سالم گفتم قشنگ به بابا مامانم گفتم من ی ادم مستقلم دیگه نباید ب من بگید ...

حتما شما خانواده منطقی داشتین که با حرف قانع شدن وگرنه بعضی خانواده ها هیچ رقمه راضی به پذیرش بعضی از مسائل نمی شن

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
جداشدنش چ ربطی به شما داره؟ 

هرجا میریم میگه منم میام، هرچی میخرم میگه منم میخوام، همش میگه برای من اینو بخر، اونو بخر،

همش به زنِ جدید پدرشوهرم فحش میده و کلا همیشه دنبال ماست 

کارشناس ارشد روانشناسی
حتما شما خانواده منطقی داشتین که با حرف قانع شدن وگرنه بعضی خانواده ها هیچ رقمه راضی به پذیرش بعضی ا ...

خب.درسته ولی باید تلاشش و بکنه و هرچی گوش کنه بدتر من ی مدت، خیلی گیر میدادن اینارو بهشون گفتم و بیرون رفتنامو بیشتر کردم دیگ حالا راحت تر میپذیرن ولی اگ میخواستم هی به حرفشون گوش کنم هی محدود ترم میکردن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز