این جریان برای مدتها قبله و من یادم رفته بود ولی دوباره یادم اومد احساسم بهم میگه یه معنی داره این اتفاق...
یه شب دیر وقت بود و من رفتم حمام .درب حمامون یه درز داره وسط حمامم سنگینی نگاهیو حس کردم ولی گفتم ممکن نیس همسرم بیدار باشه بعدشم چ دلیلی داره نگاه کنه دیگه بیخیالش شدم و از کارمو تموم کردم اومدم بیرون وکمی بعدشم خوابیدم ...همسرمم خواب بود
فردا صبحش بیدار شدم و گیج بودم همین ک نشستم حس کردم گوشواره گوشم یجوره (گاهی وقتا میپیچید بخاطر این فک میکردم پیچیده)سعی کردم درستش کنم همش احساس سنگینی داشت دست ک زدم انگار یچی گیر کرده بود توش هر چی دس میزدم متوجه نمیشدم تا اینکه دستم خورد ب نگینش یه لحظه گفتم چقد شبیه نگین انگشترمه (انگشتر دستم تک نگینه)نگا دستم کردم دیدم نیس ...بلند شدم و رفتم تو ایینه دیدم انگشترم تو قفل گوشوارم گیر کرده و قفلش بستس.
اصلا تا چن دقه شوک زده نگا میکردم تو ایینه چون به هیچ شکلی امکان نداشت انگشترم تو خواب در بیاد چون کمی تنگه
و اینکه بر فرض محال در اومدهذباشه تو خوااب چطور ممکنه رفته باشه تو گوشوارم
میدونم نظرتون چیه و ممکنه کار کی باشع ولی نمیدونم چرا حسی بم میگه معنی وجود داره پشتش ..
کسی اگاهیشو داره یا جاییو میشناسه برم بپرسم