من خودم بیشترین جمله ای که میخوندم و هنوزم میخونم اینه: پوست سفیدم تضاد خاصی با لباسم برقرار کرده بود. توی آینه خودمو دیدم و واسه بینی خدادادی عملیم و لبای قلوه ایم بوس فرستادم چهرم با یه ریمل و برق لب خیلی تغییر کرد. با صدای مامانم که میگفت چقد میخوابی از نرده های عمارت سر خوردم و با خنده مشغول خوردن آب پرتقالم شدم😂
صفحه آخر یه جمله بود : نشسته بر قایق حقیقت پارو بر آب می زنیم و همچنان به سوی گذشته رانده می شویم
چندین سال پیش خوندم ولی هنوز تو حافظه ا هست
لطفا درخواست دوستی ندید !چرخ اقبال به منفعت من چرخیده ، جهان حول محور اهداف من در گردش است اراده من بر سرنوشتم غلبه و چیره است هیچ چیز مرا از رسیدن به اهدافم باز نمی دارد انسان بزدل هزاران بار می میرد اما انسان شجاع فقط یکبار طعم مرگ را می چشد اطمینان داشته باش تو آن چیزی هستی که می خواهی باشی من بر اساس رهنمود های کائنات در مسیر اهدافم پیش می روم و چیزی در جهان مرا از رسیدن به اهدافم باز نمی دارد من در مسیر خوشبختی قرار دارم و هر چه پیش می روم خوشبختیم تکمیل تر میشود سرنوشت من از آن چیزی که تصورش را کنم زیباتر نوشته شده . خداوندگار یکتا و بی همتای من مرا به سوی هر آنچه خشنود و خوب است هدایت می کند . من در پرتوی هدایت او هرگز گمراه نخواهم شد . جهان هستی هر آنچه که بخواهم به من می دهد . من لیاقت بهترین ها را دارم .
بر باد رفته برای من مثل کتاب دعا بود. بعد از این که یک دور کامل خوندمش، هر از گاهی از یه جاییش همینجوری شروع به خوندن میکردم. فکر کنم سی چهل باری دورهاش کردم.