2777
2789

من خودم بیشترین جمله ای که میخوندم و هنوزم میخونم اینه: پوست سفیدم تضاد خاصی با لباسم برقرار کرده بود. توی آینه خودمو دیدم و واسه بینی خدادادی عملیم و لبای قلوه ایم بوس فرستادم چهرم با یه ریمل و برق لب خیلی تغییر کرد. با صدای مامانم که میگفت چقد میخوابی از نرده های عمارت سر خوردم و با خنده مشغول خوردن آب پرتقالم شدم😂

آرتام با قد سه چار متریش سهام دار بزرگترین شرکت فلان

با ادکلن تلخش هوش از سرم برد

نگاه سردی بهم انداخت و پوزخندی رو لبش نشست..


       کم کم دارم با قدم کنار میام                                          

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

رمان های اینطوری رو فقط تو سایت دیدم

تو واقعیت رمان های بهتری خوندم 

ولی تو همبن سایت زیاد دیدم

آرتین پسرعموی چشم آبی من،با جذبه ی مردانه و موهای مشکی زد تو گوشم

ما افراد رو قضاوت میکنیم چون گناهانمون با گناه اونا متفاوته..                                                                        هر سوالی در حوزه زبان دارید اینجا ازم بپرسید🌱                               "En la búsqueda de la verdad"  

گتسبی بزرگ 

صفحه آخر یه جمله بود : نشسته بر قایق حقیقت پارو بر آب می زنیم و همچنان به سوی گذشته رانده می شویم 



چندین سال پیش خوندم ولی هنوز تو حافظه ا هست

لطفا درخواست دوستی ندید ! چرخ اقبال به منفعت من چرخیده ، جهان حول محور اهداف من در گردش است اراده من بر سرنوشتم غلبه و چیره است هیچ چیز مرا از رسیدن به اهدافم باز نمی دارد انسان بزدل هزاران بار می میرد اما انسان شجاع فقط یکبار طعم مرگ را می چشد اطمینان داشته باش تو آن چیزی هستی که می خواهی باشی من بر اساس رهنمود های کائنات در مسیر اهدافم پیش می روم و چیزی در جهان مرا از رسیدن به اهدافم باز نمی دارد من در مسیر خوشبختی قرار دارم و هر چه پیش می روم خوشبختیم تکمیل تر میشود سرنوشت من از آن چیزی که تصورش را کنم زیباتر نوشته شده . خداوندگار یکتا و بی همتای من مرا به سوی هر آنچه خشنود و خوب است هدایت می کند . من در پرتوی هدایت او هرگز گمراه نخواهم شد . جهان هستی هر آنچه که بخواهم به من می دهد . من لیاقت بهترین ها را دارم .

بر باد رفته برای من مثل کتاب دعا بود. بعد از این که یک دور کامل خوندمش، هر از گاهی از یه جاییش همین‌جوری شروع به خوندن می‌کردم. فکر کنم سی چهل باری دوره‌اش کردم.

انسان تا زمان مرگ می‌آموزد و رشد می‌کند.
همشونم ادکلانشون تلخ بود لامصب😂

اره همشونم ویلا تو شمال دارن همشونم با پسرو دعواشون میشه سرشون میخوره گوشه میز از حال میرن 

بیدار میشن فضای سفید بیمارستانو آرتامی که ریشاش بلند شده و عربده زنان بیمارستانو گذاشته رو سرش


       کم کم دارم با قدم کنار میام                                          

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز