از بس کوتاه اومدم دیگه منو نمیبینه قدرمو نمیدونه بی ارزش شدم براش اصلاً بمیرم جلو چشماش عین خیالش نیست من از خوبی کردن زیاد ضربه خوردم بی سیاست و ساده هستم و همه چز رو صاف و صادق میذارم کف مشتش اونم روده هامو وجب کرده
دارای یک زندگی عاشقانه.باهمسر، دوست بودم از نوجوونی(از ۱۵سالگی تا۲۰) پس این نوع زندگی را توصیه میکنم.تاپیکام واسه یکی از دوستامه اگه امکانش هست گزارش بزنین پاک بشه خسته شدم از بس توضیح دادم.یه نصیحتی دارم خدمت مادرایی که دختر دارن سعی کنین تو این فضای الوده و مسموم که روابط پر خطر(دوست پسر و اینا مشکلی نداره ولی حالا دیگه نه چند تا دوس پسر و نمیدونم رفیق های پسر مختلف)طوری اموزش بدین که هم خودشون متعهد باشن هم مهمترین ملاکشون برای ایجاد تعهد باشه نه اینکه اون باحاله یا تیپش خوبه.همچنین به تمام کسایی که در روابطشون با پارتنرشون به مشکل خوردن یا سوالی دارن میتونم کمک کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بدبختی من اینه که نمیتونم اینجور نباشم بلد نیستم زیاد هوب نباشم بی تعارف بگم من یاد نگرفتم سیاست داش ...
عزیزم این که بدونی اینقدر بهش سواری دادی که زندگی خودت خراب شده ساست نمیخاد,, تو خودتو دوست نداری اول خودتو دوست داشته باش به خودت احترام بزار , یعنی وقتی میخای بهش سرویس بیش ازحد بدی به خودت تذکر بده خودتو حریمه کن سر خودتو گرم کن
من تو سن پایین ازدواج کردم از شوهرم خیلیییی میترسیدم اصلا منو جدی نمیگرفت الان ۲۸ سالمه احساس میکنم دیگه ازش نمیترسم خودشم متوجه شده دیگه ترسی ندارم ازش الان یه خورده داره اخلاقاشو بهتر میکنه البته بازم بعضی روزا مثل وحشیا میشه
آها عزیزمببخشید فک کردم سنت کمه من تو سن پایین ازدواج کردم از شوهرم خیلیییی میترسیدم اصلا من ...
منم ۱۶ سالی ازدواج کردم ولی همیشه از بی توجهیش به خودم میترسم اگه قهر کنه دلهره و ترس منو میکشه اونم فهمیده و سواستفاده میکنه بیچارم کرده من یه زن ضعیف و به درد نخورم