اون موقع از روز عروسیت چه خاطره ای داشتی ؟ گریه
ولی من چه خاطره ای دارم؟ خنده
من اون روز تصمیم گرفته بودم هر چی شد ناراحت نباشم چون به روزی مثل امروز فکر میکردم که دوازده سال از ازدواجم گذشته و قراره چه خاطره ای رو برای همه عمر با خودم حمل کنم
تازه الان یادم اومد روز عروسی یهو با شوهرم روبرو شدم که رفته آرایشگاه و مخشو زده بودن که ته ریشو بزن دامادی فلان بهمان ، بعد من از مرد بدون ریش یا ته ریش کنارم عوقم میگیره پوستش شده بود مثل زنا 🤮 دیدن شوهرم با اون وضعیت از دیدن لباس پاره برام سخت تر بود ، کل ته ریشش رو زده بود تو فکر کن شوهر من بدون ته ریش تبدیل میشه به یه پسر بچه با صورت توپ شکل ، گردالی و صاف و صیقلی درست مثل یه زن صاف صاف همه جذابیتش به ته ریشش بود ، توی اولین عکس هایی که کنار همیم من پوکر فیسم حتی اخم هم دارم ، بعد دیگه گفتم الان من حرص بخورم ته ریشش در میاد ؟ دیگه شل کردم و خوش گذشت
کاش من توی روزمره زندگیم هم همینطوری بودم و آسون میگرفتم اون موقع احتمالا سرخوش ترین بودم