ما جلو تر مهمونا رسیدیم،، نشستیم و بعدش مهمونا کم کم اومدن،،اینشودوست نداشتم
من از مجردی همیشه بهترین گوشیارو داشتم ولی وسطای دوران عقد انقد بهم گیر میداد هی می‌گفت برا چی دو دقیقه بعد من آنلاین بودی برا چی مشغول بودی فلان بودی منم یبار وسط دعوا زدم گوشی خودمو شکستم ولی اون به عنوان ی شوهر برای من ی گوشی ناقابل نخرید منم شیش ماه دوران عقد گوشی نداشتم بابام دیگه از غصه شوهرم برام گوشی نخرید خودشم انقد بددل و شکاک بود گفت گوشی برای چی میخوای وقتی پیش هم نیستیم
چند شب قبلش افتضاااااح بود فقط دعوا داشتیم با شوهرم همشم زیر سر خانوادش بود هر شب یکیشون زنگ میزد یه قری سر ما میومد ک باید اینکارو کنید اونکارو کنید من و شوهرمو مینداختن ب جون هم خیلی خیلی بد بود چقدر شب قبلش گریه کردم حتی دعوامون شد من کمرم گرفت نمیتونسم تکون بخورم آمبولانس اومد و ...ولی همه اینا تا نصفه شب ادامه داشت ک دیگ آشتی کردیم و فقط 2 ساعت خوابیدیم تا صبح و انقد همه چی عالی شد و بهمون خوش گذشت همه اون بدیاشو فراموش کردیم
دلم خون شد واسه اتون که🥺
خوبش تحسین بقیه از ریخت و قیافه م،بدش کلللللللل تایم مراسم😖
۸۰۰ نفر مهمون دعوت کردن بیشترش بچه ها بودن خدا پدرشوهرمو بگم چیکار کنه بهترین عروسی و تالار و گرفت اخرم با مهمونای عتیقه و بی شخصیتشون گند زدن به همه چی وای وای چقدر بچه ها رو مخ بودن تروخدا عروسیاتونو پر جمعیت نگیرید
وقتی از آرایشگاه اومدم بیرون اون محله شلوغ بود کسایی بهم تبریک گفتن که هیچوقت ندیده بودمشون و اون روز رو برام قشنگتر کرده بود🥰♥️😍
شوهرم ک از آرایشم راضی بود😁😍
