چند وقت پیش ساعت 11 ظهر خواب بودم وسط حال جلو تلوزیون
قبلشم به مدت یک هفته مهمون داشتم خونه بهم ریخته و روز قبلش آبمون هم قطع شده بود نه حموم رفته بودم نه ظرفامو تونستم بشورم سینک پر از ظرف....
فکر کنید چه فاجعه ای بودم
که زنگ درو زدن
دایی و زنداییه شوهرم بودن🤦
فقط پتوهارو پرت کردم تو اتاق یه شال و مانتو پوشیدم رو شلوار عروسکیم موهام پخش و پلا چشمای پف کرده ....
خیلی خجالت کشیدم
گفتن خواستیم تو زحمت نیفتی غذا درست کنی
زندایی اومد همه ظرفارو شست همه جارو تمیز مرتب کرد
نذاشت من دست بزنم
آدمای خیلی خوبین خیلی دوسشون دارم ولی خیلی هم خجالت کشیدم ای کاش زنگ میزدن
حالا شانس گند من آب چنان فشار داشت خوب شده بود😑
منی که همیشه خونه زندگیم مرتب و منظمه اونجوری شدم چقدر اخه بدشانسم😑
خلاصه که یهویی هییییییچ جا نرید باور کنید بهترین آدمای دنیاهم باشید از اومدنتون ناراحت میشن