شرایطم جوریه الان ک مجبورم یکی دوماه خونه بابامینا باشم ک خونه خودمون اماده بشه...
شوهرمم همیشه نیس سر کاره
مامانم تو همه چیم دخالت میکنه
بچم سرما خورده میخوام دارو بدم نمیزاره
ینی تو دستشویی و حموم رفتن هم داره دخالت میکنه و اذیت میکنه من واقعا خسته شدم میخوام ب شوهرم بگم ک خونه بگیره بریم
دیگ نمیتونم
امشبم کلی حرف زدیم دعوا کردیم
ای بابا شما دیگه بزرگ شدی بچه که نیستی بهتون یاد بده
تحمل کن دوماه دیگه فک کن مادرشوهر ته. کاریت نباشه بهش. هر چی گفت بگو چشم آره تو راست میگی باز کار خودتو بکن. دوماه دیگه چرا الکی پول بدی خونه بگیری الاخون والاخون بشی اسباب کشی اینا
منم دقیقا شراط شمارو دارم
قراره تا یکسال پیش مامان بابام باشم تا خونمون آماده شه ولی اینا تحمل اذیت بچه های منو ندارن
خودمم خسته شدم
شوهرتون هرچند وقت میاد پیشتون؟کلا پیشتون نیست؟
اگع شرایط مالی دارید حتما اجازه کنید
هیچ‌جا خونه‌ی خود آدم‌نمیش
من موقع‌تعمیر خونه با دوتا بچه تو گردوخاک خوابیدیم ولی خونه‌ی هیشگی نرفتم
اگه فقط دوماهه تحمل کن
چون اگه به شوهرت بگی بعدا هی میزنه تو سرت که ببین چجور پدرمادری داری که نتونستی دوماه تحملشون کنی
اگه راه حلی پیدا کردی به منم بگو
خوش بحالت بعد دو ماه میری خونت
من که قراره یکسال این وضعیتو تحمل کنم
تحمل کن دوماهه ، بعدهاپشیمون میشی
مادرم همیشه باعث شده که به مرگ فک کنم
حتی به خاطر اون تا پای مرگ هم رفتم
مگه مادرا برای بچشون آرامش نبودن
پس چی شد ؟
مگه ماهم از اون مهر مادری که همه میگن حق نداشتيم
