ما این فصل میایم روستا کار کشاورزی میکنیم یه ده روزی هستیم اونوقت با پدرشوهرم میایم خونه عموی شوهرمم بغل دستمونه تو روستا حالا دیروز پدرشوهرم داشت میرفت حموم از قضا عمه شوهرم اومد خونمون لباسای پدرشوهرم برد گفت ميندازم لباسشویی یعنی وایساد پدرشوهرم درآورد اون برد هرکار کردم نداد بهم بشورم حالا امشب زنعمو شوهرم اومده میگه عمه خانم گفته داداشم بدبخته بچه هاش لباساشو نمیشورن منم گفتم خواستم بشورم اون به زور برده ولی اعصابم داغونه من با سه تا بچه و کلی کارگر و....مطمعنم کلی غیبت دیگه م کرده