بچه ها من یه بار جدا شدم. تو جداشدنم مادرم اولش گفت اوکیه بیا . بعد که دید طلاق جدیه و اینا گفت شوهرت ترسیده دیگه برگرد! خلاصه اش اینکه من برنگشتم و از اون موقع هم باهام سرسنگین هست و دیگه هیچ کاری بهم نداره. یعنی من میگم میخوام ازدواج کنم نکنم خواستگار اومده چی شده اصلا محلم نمیده!! نهایت میگه تو که کار خودتو میکنی من دخالت نمیکنم! دیگه جدا هم که شدم خودم تنها زندگی میکنم بسکه مادرم باهام خشک رفتار کرد!
بابامم که از مادرم خیلی سال پیش جدا شده و در حکم نداشتن هست!!! تو تاپیک قبلی هام گفتم راجع بهش
خلاصه منم و یه داداش! اینا رو گفتم که بدونید هیچکی رو ندارم باهاش حرف بزنم!
اصل داستان اینه:
با یه آقایی آشنا شدم داداشم در جریانه. به مامانم هم گفتم انگار نه انگار. نه میپرسه کیه و اینا هیچ حرفی نمیزنه!
داداشم هم اصرار که نری سریع عقد کنی و اینا همین محرمیت کافیه. زوده و و واقعا هم خوب میگه!!!
من روم نمیشه به داداشم بگم این یکی هم دیوونه از کار در اومده!!
حالا این آقا که آشنا شدم یه روانیه! از قبلی بدتر!! اصلا نمیدونم چرا هر چی دیونست میخوره به تور من! هر چند وقت یه بار بهم تهمت میزنه! میگه تنها زندگی میکنی! حالا من اینو تو خونم راه نمیدم! گفتم دوست ندارم که قبل عقد بری و بیای. چون خونه برا خودمه و میخوام سالها اینجا زندگی کنم. اگه یه درصد نشه حوصله حرف مردم رو ندارم! ولی این احمق میگه نه ببین کی میره و میاد که میخوای مردم نفهمن با منی! منم از این همه تهمت خسته شدم! حالا تهمت ها یه طرف ایشون نه پول داره! نه خونه! نه ماشین! هیچی! اخلاق و شعورش بخدا تعطیل!! فقط زبون داره!!! از ۱۲ ماه سال نهایت ۳ ماه سرکار!!! بعد من یه بچه دارم بهش میگم الان با پدرش هست و همه چی خوبه. اگه یه مشکلی براش پیش بیاد ممکنه بیاد با من زندگی کنه تو مشکل نداری؟؟؟ زبونی میگه نه! ولی وقتی بچه ام میاد قهر میکنه و میره تو قیافه که بچه رو آوردی پیش خودت که باباش بره عشق و حال! میگم آقا بره به تو چه مربوط آخه! مهم منم که الان کنار بچه ام هستم! و کامم رو تلخ میکنه!! میگه تماس تصویری بگیر من مطمن بشم بچه ات هست هنوز! چند وقتم هست میرم خونه داداشم شب بمونم میگه من شب و صبح زنگ میزنم تماس تصویری جواب بده من ببینم خونه داداشت رو! یعنی باید ثابت بشه که اونجا خونه داداشمه! تو تصویر دیوار ببینه کافی نیست! باید وسایل یا ادما رو ببینه!!! شما بگین دیوونه نیست؟؟؟؟!!!! تو این یه سال من واقعا متوجه شدم به درد نمیخوره! همش برای کار نکردن بهونه داره! به من میگه پول داری به منم بده! حقیقت من نمیدم و برا خودم پولام رو خرج میکنم! و منم مث خودش مینالم میگم ندارم! دیگه هفته پیش گفت کارت مترو رو ۴۰ تومن شارژ کردی خیلی پولداری! و گیر داده الا و بلا که یکی بهت پول میده! امروزم میگه بیا بریم پرینت حسابت رو بگیریم ! پرینت تلفنت هم بگیریم ببینم با کیا ارتباط داری! من قصدم واقعا بهم زدنه! کسی که فک کنه ۴۰ هزار تومن شارژ کارت مترو یعنی یکی بهم پول داده واقعا نوبره!
تصمیم گرفتم فردا برم پرینت حساب بگیرم بهش نشون بدم که کسی بهم پول نداده! و ولش کنم. پرینت رو نشون بدم که دهنش بسته بشه! چون خونه و محل کار برادرم رو بلده همش تهدید میکنه که الان میرم بهش میگم! هیچی نداره بگه ها! فقط بره ابرو برادرم میره! تهش هیچی گیرش نمیاد و من نمیخوام ابرو داداشم بره! مردم که تهش نمیفهمن هیچی نبوده فقط از داد این آبروریزی میشه!
این اقاچند سالی از من کوچیکتره و من از اولش نمیخواستمش! اون از اولش دید من خونه دارم ماشین دارم سرکار میرم و نمیگم وضعم عالیه ولی اصلا به کسی احتیاج ندارم پیله کرد و اینقدر زبون ریخت که هر کی بود میگفت بزار ببینم این چه گوهیه اینقدر قربون صدقه میره!!!
هیچکی نیست بهم دلداری بده یا براش حرفی بزنم
دلم آشوبه
چرا همش آدم نفهمه گیر من میاد!!
یه چی بگید من آروم بشم و برا فردا اعتماد به نفس داشته باشم!
چقدر خرم یه سال از وقتم صرف ایشون شد!
پرینت حساب میگیرم ولی تلفن نمیخوام بگیرم
چونبگیرم بعدش شماره همه رو خواهد داشت. میخواد حتما به تک تک زنگ بزنه! فک کن من زنگ زدم مادربزرگ بچه ام یا همسر سابقم!! این میخواد زنگ بزنه ازشون چی بپرسه؟؟؟ وای خدا دارم دیوونه میشم بخدا از دستش!!!