2777
2789
عنوان

کمک

78 بازدید | 1 پست

 پارسال از یکی بهم پیشنهاد اومد

 از طریق دختر داییش که دوست من میشد ازم میخواست که باهم باشیم 

بعد دوهفته من شناختمش و چند هفته بعدش رضایت دادم که حرف بزنیم ولی خب هیچکس نمیدونست (چون تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم و همه همو میشناسن میدونستم خانوادم مخالفت میکن) ولی دقیقا یک ماه بعد بابام فهمید و یک هفته گوشی رو ازم گرف ولی ما تو این مدت باهم بودیم

بعدش هم که داد بازم حرف میزدیم ولی مامانم میدونست و هرروز سر این جنگ بود 😑

تا اینکه رسید به جاییم مجبورا زنگ زدم بهش گفتم کات کنیم اونم گف بعدا خرف میزنیم که اونم نتیجش شد کات کردن یه مدت بعد نتونستم صبر کنم و پی ام دادم اونم‌گف جواب نداد چند روز بعد فقط گف برا هردومون خوبه

دوباره پی ام داد ولی اینبار دعوا کردیم 

بعدش که حالم بد شد بود گفتم سوال بپرسم میرم یکم باهم حرف زدیم ولی گف کار خوبی نیست برگشتن و بعدشم گف موفق باشی 

یبار دیگه هم که حالم خیلی بد بود و فکر میکردم رفته با یکی دیگهدمامانم عصبی شد زنگ زد هم دخترداییش رو زیر رگبار فوش بست هم خودش رو 

ولی یکم بعد مامانش زنگ زد و با مامانم حرف زدن قرار شده که چهارسال هرکی به راه خودش بره بعد اون اگه بازم پسرش من و بخواد بیاد جلو 

دوبار بعد اون قضیه دیدمش یبار تو صورتم نگاه کرد و خندید دفعه دوم زیاد متوجه نشد ولی حس میکنم زیر چشمی داشت نگاهم‌میگرد 

ولی قضیه بدتر اینه که از پیچش بلاکم کرده و 

 پیویش برام بازه تو روبیکا 

تلگرام هم بازم بازه ولی پروفایلش بهم نشون نمیده 

جز اینام برنامه دیگه‌ای من ندارم 

حالا مامانم میگه خودت هم ازش بپرس ببین قراره چیکار کنه حسش چیه ولی موندم دیگه از یه طرف نمیخوام از غرورم بازم بگذرم از یه طرفم نمیتونم حال بدم رو تحمل کنم

اینم بگم خانواده اون از اول میدونستن و مشکلی نداشتن خانواده منم اونو دوسش دارن ولی با رل زدنمون 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز