2777
2789
عنوان

رفتم خونشون

284 بازدید | 13 پست

رفتم خونشون

اولش که نبود وقتی هم اومدن ما داشتیم آماده می‌شدیم دیگه نه من سلام کردم نه اون

فقط یه جا میخواستم از کنارش رد بشم داییم هم پشت سرم بود مجبور شدم برم از اون ور حیاط دور بزنم برگردم که از کنارش رد نشم

دیگه سوار ماشین شدیم و رسیدیم سالن

خیلی مهمون داشتن به منم گفتن که بیا کمک خب رفتم ولی همه کار رو درسا انجام میداد داشتم با مهمون ها سلام احوال پرسی میکردم که  


 که  یک دفعه دیدم امین از پشت پنجره زل زده توی چشمای من همین که سرم آوردم بالا رفت منم مهمونا رو ول کردم رفتم روی یه صندلی نشستم که دیدم ای دل غافل این  دیگه از کجا پیداش شد سعید داشت می آمد سمت من، یعنی این بشر همش توی قسمت زنونه بود دیدم دیگه اینجا جام نیست از هر طرف داره بهم حمله میشه سوئیچ گرفتم توی اون گرما رفتم توی ماشین نشستم فقط موقع شام رفتم سالن شام که خوردیم فکر کنم 4 ساعتی توی ماشین بودم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

میخواستن عکس خانوادگی بگیرن منم هرچی میگفتم نمیخوام عکس بگیرم حتی رفتم بیرون داییم پیدام کرد آوردم توی راهم بهم میگفت ناراحت نباش که امین قسمت تو نبوده سعید هم خیلی بچه خوبی با هم خوشبخت میشین منم هیچی نمیگفتم هیچی دیگه به زور منو توی عکس ها گذاشتن یعنی کارد میزدی خونم در نمی اومد از بس که فشار روانی تحمل کردم

  

اومدیم خونه خاله کوچیکم اونم نه گذاشت نه برداشت شروع کرد از امین حرف زدن  «ما برای ختم بچه اش کرج نبودیم نتونستیم بریم» اما خاله هام بودم خاله زهرا میگفت رفتم کنارش دلداریش بدم امین  گفته من کارم از دلداری گذشته روزی که تینا رفت من شکستم اینکه چیزی نیست 😭😭 منم از این ور حالم خیلی بد بود هم از اینکه امین همش منو نگاه می‌کرد و هم از حرف هایی که زده بود میدونم که خاله کوچیکم دروغ نمگیه ولی نباید اینا رو جلوی من می‌گفت


حالا من مینویسم ولی انگار هیچکس نیست یکم منو آروم کنه 


از سعید براتون بگم خونه دایی ام که بودیم اونا هم اومدن  داشش بزرگه که اسمش معینه تا منو دید که توی حیاط بودم ماشین روشن کرد گاز داد اومد جلو امینم اونجا بود آنقدر اعصابش خورد شد که رفت و من از فاصله آماده شدن مون و تا سالن حدود 2 ساعت شد که دیگه ندیدمش فکر کنم درسا هم خودش اومد امین همراهش نبود




امروز هم شام باز دعوت کرده ولی  به خاطر سعید دو تا سالن جدا گرفته دیشب سالن مردونه و زنونه کنار هم بود ولی جدا امروز برای ناهار زنونه همون جاست مردونه یه جایی دیگه که حدود ربع ساعت از سالن زنونه فاصله داره 

همش میترسم دعواشون بشه باز، شایدم شده

بی خیال بابا عزیزم بهشون محل نده زندگی خودت بکن سعی کن موزیک گوش کنی اصلا ذهنت درگیرش نکن 

هممون هزارتا مشکل داریم بی خیال به مشکلاتت بها بدی باعث آزردگی بیشتر خاطرت میشن(یه لحظه حس مادربزرگا بهم دست داد البت بعض اوقات خودمم همینجوری ناراحت میشم ولی باید روی خودمون کار کنیم❤)

بی خیال بابا عزیزم بهشون محل نده زندگی خودت بکن سعی کن موزیک گوش کنی اصلا ذهنت درگیرش نکن  همم ...

فدات عزیزم این روزا از بس خانواده بهم فشار میارن نمیدونم دیگه باید چیکار کنم 

فدات عزیزم این روزا از بس خانواده بهم فشار میارن نمیدونم دیگه باید چیکار کنم 

قربونت این رورزاهم میگذره مثل منکه میگفتم کنکور نمیبینم اما اونم گذشت انقدر باید زندگی کنیم تا دورازجونت تموم شه بی خیال تو زندگی فقط به اراش خودت فکر کن نه به هیچ کس دیگه❤

قربونت این رورزاهم میگذره مثل منکه میگفتم کنکور نمیبینم اما اونم گذشت انقدر باید زندگی کنیم تا دوراز ...

این روزا همش میرم توی آینه خودمو نگاه میکنم میگم تینا تو چی داشتی که هنوز تو فکرته مگه درسا چیش از تو کمتره اون چی تو وجود تو دید که خودت نمی بینیش چرا وقتی زن داره باهاش بوده حتی ازش بچه دار شده من هنوز هستم چرا هنوز حسرت میخوره مگه من بهش چی دادم که درسا نمیتونه که این همه دختر ندارن همش میگم و گریه میکنم میترسم زندگیش بهم بخوره منو ندیده این حرفا رو میزده حالا باز دوباره همه خاطره ها براش زنده شد چیکار میکنه؟ بیچاره درسا آنقدر بدو بدو کرد آخرش هم جلو همه کلی چی بهش گفت که نزدیک بود گریه کنه خدایا من فقط 17 سالمه این همه فشار زیاد زیاد

کاش زود تر این زندگی تموم بشه خیلی خستم خیلی

این روزا همش میرم توی آینه خودمو نگاه میکنم میگم تینا تو چی داشتی که هنوز تو فکرته مگه درسا چیش از ت ...

بهش کم محلی کن و باهاش سرد برخورد کن حتی دیدیش اخم کن و رات کج کن بزار ازت دور بشه اوکی میشه زمان میخواد گریه نکن قوی باش اینجوری هم خودت ارومی هم اون زندگیش میکنه ۱۷ سالته ولی باید اندازه یه ادم ۳۰ ساله برخورد کنی دهه هشتادی های الان دیگه همشون یه پا تجربه مندن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز