یکی که هفت تا فر و چهار تا تی وی و... تو خونه اش بود ...... توی یه جمعی نشسته بود...
همه داشتن مینالیدن از سختی زندگی و.... اینم خواست حرفی تو جمع زده باشه .. با چهل تا قسم و آیه حرف زد که وقت نمیکنم برم یک خشک کن واسه حیاط بخرم انقدر هم گرون شدن که توان خرید ندارم... ... هی باید خشک کن حیاط خلوت رو ببرم واسه حیاط و هی برگردونم سرجاش 😂😂😂...
اینم دغدغه ی سنگین 😂😂😂... مدتهاست تو ذهنمه و خندم میگیره