منم خانواده همسرم همش بدون دعوت میومدن خونمون حالا خونمون یه دو کوچه فاصله داشت باهاشون.
مادر شوهرمم مهموناشو مامان وداداشا و خواهراشو ور میداشت میوورد خونمون، درم باز نمیکردم با سنگمیکوبید به شیشه ها😐
منم یه گربه خیابونی اوردم تو خونمون ازش نگهداری کنم وقتی مهمون میومد میووردمش تو پذیرایی میومد چنگشون میزد مو میریخت تو چایی ها حسابی دق و دلیمو خالی کردم😂😂😂
مادرشوهرم اینقد گریه و فیلم بازی کرد شوهرم گربهه رو بیرون کرد
باز مهمون بازی و شلوغ بازی.
اتفاقا بگم خواهر شوهر عتیقه منم لباسامومیپوشید من چندشم میشه..پدرشوهرمم خاله زنک و همش پلاس بود خونم
وسایلامو ورداشتم رفتم طبقه بالای خونه بابام اینا شوهرمم بردم
قید خونمو زدم آرامشم مهمتره.