من و همسرم وقتی ۱۷سالمون بود و میخواستیم کنکور بدیم تو کلاس کنکور باهم آشنا شدیم اون زمان فقط درمورد مسائل درسی حرف میزدیم تا زمانی که کنکور دادیم و اون پیشنهاد داد رل باشیم اما از همون اول گفت قصد ازدواج نداره ۵سال باهم دوست بودیم هرهفته ی روزشو از صبح تا شب باهم بودیم تا ۲۰سالگی هیچی نداشت و فقط ی دانشجوی عادی بود
تا زمانی که گفت میخواد ی مغازه اجاره کنه و جنس بفروشه ازم کمک خواست پدرش مریضه و کار نمیکنه مادرشم به زور خرج اون و خواهرشو میداد دوتا النگو داشتم فروختم دادم بهش ی مغازه کوچیک اجاره کرد و کمی لباس زنونه اورد که کارشو شروع کنه
ANTP_A زمانی میتونی موفق باشی که جای قلبت با عقل تصمیم بگیری... منطق برات تو اولويت باشه... احساسات هیچ جایی تو تصمیم هایی که میگیری نداشته باشن...شاید مردم بهت بگن قلب نداری... شاید بگن تو چقدر مغروری... ولی بدون اونقدری موفق هستی که حرفاشون ذره ای تاثیر نمیذاره روت....من اینطور تونستم موفق باشم... (حرفام شعار نیست و تماما حقيقت زندگی منه)#تجربه_شخصی..