امروز زنگ زدم بهشون ک امشب بیاین شام جاریمم گفت چشم حتما
همیشه ک دعوت میکردم ساعتای ۶ و ۷ میومدن تا ۱۲ شب خونمون بودن
منم حسابی خرید و غذا ووو انجام دادم هی منتظر بودم شوهرم زنگ زد گفت کجاین گفت خونه خواهرمم(خواهرشوهرم)
منم عصبیییی قرمز شدم گفتم منو مسخره میکنن اینا خلاصه ساعت سفره کشیدم برا خودمو شوهرم دیدم ساعت ۱۱ و نیم اومدن برادر شوهرم گفت عه الان دارین شام میخورین مگه الان وقت شامه
جاریم قرمز شده بود از خجالت و اومد سر سفره غذا خورد
رفتم چایی آوردم برا برادر شوهرم گفت ن نمیخورم الان خونه خواهرم خوردم ۲۰ دقیقه موندن و رفتن
جاریمم فقط معذرت خواهی میکرد ازم منم گفتم حداقل میگفتین ک این همه غذارو درست نمیکردم حالا عیب نداره فردا بسته بندی میکنم میدم بچه های سر چهارراه
واقعا نمیدووووونم چراااا ن حرفی ن چیزی خیلییییم با هم دیگه خوب هستیم واقعا نمیدونم چرااا از همسرم میپرسم اونم میگه منم مثل تو نمیدونم چرا اینکارو کردن😑😑😑
واقعا چراااااااااا