یه آقایی زن دوم میگیره هوای زن اولشم خیلی خیلی داشتش همیشه پیش اون بود خیلی از لحاظ مالی بهش میرسید هیچی براش کم نمیذاشت بعد از چند سال آقاهه میمیره بعد از خاکسپاری میخواستن به خانومه یه چیزی بگن اما میترسیدن و مِن و مِن میکردم زنه گفت من خودم میدونم شوهرم زن دوم گرفته بود بهش گفتن پس چرا چیزی نمیگفتی اصلا به روشم نیاوردی گفتش که اگه بهش میگفتم میخواست بعد از اون شبا رو بااون شریک بشم محبتش رو کم میکرد از لحاظ مالی کم میذاشت منم به روی خودم نیاوردم اون هرروز شرمنده تر میشد بخاطر اینکه من کمبودی هم حس نکنم بیشتر تلاش میکرد منو خوشحال کنه
حالا تو اگه حتی یک درصدم حس میکنی بگی یه حرمتایی بینتون از بین میره نگو اصلا
یا اینکه میخوای یگی یه جوری بگو شرمندش کن از اعتمادی که بهش داری مثلا بگو بنظر من حمید و زنش به ظاهر دوست ما میان این زنش میخواسته موش بدوونه بین ما اومده همچین حرفی زده حالا من اگه یه زنی بودم که تورو نمیشناختم همین باعث جدایی ما میشد بیا از اینا فاصله بگیریم
بعدشم حواست حسابی بهش باشه