خدا و شکر خدارو شکر
خدا اگه یه عمری با این مادر زجرم داده و هنوز میده ولی خانواده شوهرم احترام گزار و اوکی هستن
مادر شوهرم یکماه که حالم بد بود اومد زوری منو برد خونه خودشون نگهداری خودمو پسرم
هرچند یه تیکه هایی مینداختن که مادرت سراغت نگرفته نگرانت نمیشه کجاست الان الکی میگفتم خیلی اسرار کرده برم اونجا ولی پسرم با شما راحت تره
چقدر برات ناراحت شدم عزیزم
من چندتا خواهربرادر ناتنی دارم بهم محل نمیدن دارم میسوزم ، از تنهایی دیوونه شدم حالا ناتنی هم هستن
وای که مادر خود آدم اینکارارو بکنه.
همیشه همینطور بوده یا ایندفعه اینجوری میکنه؟
خیلی سخته
سزارینی هستی؟
آره برای بیمارستان که من پزشک خصوصی دارم بیمارستان خصوصی هم هستم خودشون رسیدگی میکنن زایمان طبیعی هم میخوام که اونم کلا زیاد دوره نقاهت نداره
خونه هم بیام مادر شوهرم بنده خدا هست،، خانم کمکی هم دارم توی کارای خونه
ولی وجود مادر برای هر دختری لازمه هم برای خودش هم جلو شوهر و خانواده شوهر
ولی من باید بپذیرم خانواده ام بخصوص مادر و خواهرای مجردم که البته بچه هم نیستن ۳۰ ساله و ۳۴ ساله هستن خواهرام ولی جز برای منفعت و وقت خوشی سمت من نمیان و کاری به کارم ندارن
هرروز شرح یه مادرایی رواینجا میخونم که واقعا فکرشم نمیکردم وجود داشته باشن اونم تواین حجم زیاد!!!!
عزیزم برای منم خیلی فرق میزاشت با داداشم
بچه که بودم خیلی وقتا منو با بابام میفرستاد بیرون و سر کار که خونه نباشم بابام مغاز ابزار فروشی داشت من بچه یادمه ۶-۷ سالم بود باید یه گوشه مینشستم نقاشی کشیدن یا با پیج و مهره بازی کردن
بعد داداشتم که کلا یه سال فقط از من کوچیک تر بود توی راحتی ناز و نعمت خونه میموند پیش مامانم کلا که نه تنها من همه فامیل و الانم شوهرم میدنن که مامانم پسر دوسته و دختراش رو به پی پیشم حساب نمیکنه
فقط وقت زحمت و کارش مارو میخواد
نه والا همیشه همینجور بوده
اصلا نمیدونم از زشتی اخلاقش چی بگم و چی تعریف کنم
توی هیچ چیزززز و هیچ موردی خوبی نذاشته برای تعریف
عروسی میخواستم بکنم چنان آزار و اذیتی خودشو یکی از خواهرام بهم رسوندن که فقط میگم خدا سر راهشون بزاره
سر تولد بچه اولمم از یه طرف جیگر منو خون کرد از یه طرف جیگر بابای خدا بیامرزمو
که مثلا ده روز بیاد پیشم بعد پول سیسمونی از بابام گرفته بود که بیاد تهران برام خرید کنه ولی دست کرد یه میلیون داد گفت اینو خودت برو خرید کن که من زنگ زدم به بابام گفتم بابا واقعا توقع نداشتم این قدر بدی و حداقل میگفتی نمیدم بنده خدا گفت دستم تنگ بود و ببخش بابا ولی ۵ تومن دادم خلاصه یه دعوایی ساخت مامانم با منو بابام که خرج سفر بهم نداده و منم بر داشتم برای خرج سفرم مگه ما وظیفه داریم و این حرفا
خودم رفتم اون سال ۱۰ میلیون سیسمونی کامل خریدم بدون اینکه شوهرم بفهمه از پول خودمه گفتم بابام اینا خریدن
این فقط یه مورد کوچیکه
خدا به دادت برسه،خدا بهت صبر بده
برای منم دعا کن دلم آروم بگیره
من پدر مادرم فوت کردن ،خدا پدرت رو رحمت کنه
فقط چندتا خواهر برادر ناتنی دارم که اونم باهام قهرن و چشم دیدنم رو ندارن بهم محل نمیدن و با همدیگه خوبن انقدر دلم میسوزه که خدا میدونه
منم ماه بعد خدا بخواد زایمانمه میخوام پرستار بگیرم کسی رو ندارم پیشم باشه
خرم خواهر
خررررر
دل رحمم میبخشمشون بعد میان مفت خوری و خوش گذرونی خونه من کلی هم چیز از سمت من بهشون میزسه جمع میکنن میبرن به ریش منو شوهرم میخندن
فقط اعصاب خوردیش میمونه برای من خاک بر سر
مثلا میخوام جلو شوهرم شو آف کنم که منم خانواده دارم
ولی حیف از اسم خانواده…
اسی حداقل شکر کن از مادرشوهر شانس آوردی من از اونم شانس نیاوردم حسوده به معنای کامل زندگی رو زهرم کرد سختی تموم نداره تو این دنیای پر از عذاب ولی به خودم قول دادم یه روزی برای بچم یه مادر خوب و فداکار باشم
زنده باشی خدا شما و عزیزانت رو حفظ کنه 🤲
ان شاالله خدا دلت رو شاد کنه
برای آرامش دل منم دعا کن🙏🏻
ان شاالله شما هم نی نی رو بسلامت دنیا بیاری و زیر سایه پدر مادر بزرگ بشن بچه هات🤲🌹🌹
خیلی دلگیرم خیلی محتاجم به دعا التماس دعا دارم🙏🏻🌹
عزیزم
آره واقعا اگه خانواده شوهرم اذیت کن باشن که دیگه خیلی سخته
البته خانواده شوهر و مادرشوهرم هرچقدر خوب باشن ولی بازم یه جاهایی یهو یه متلک از خانواده ات میندازن که تا ماتحت آدم میسوزه
ماهایی که این چیزارو تجربه کردیم خدایی باید برای بچه هام جبران کنیم تا مثل ما زجر نکشن
