نمیدونم از کجا شروع کنم ...و از کدوم غصه ام بگم شوهرم یه غم شده برام یه غصه یه دلشوره بخدای احدواحد قسم هر روز صبح ک چشمام رو باز میکنم و میبینم این زندگی کابوس حقیقی ک من توشم دلم مرگ میخاد ...از زمانی ک دخترم ب دنیا اومد شاهد خیانت هاش بودم پیامکی و غیره تا اینک هر روز بحث و دعوا و مکرر تکرار کرد ولی من بخاطر بچه ام سوختم وساختم ....قبلا ها تو یه شرکت مشغول کار بود کارای فنی میکرد و محیط کاملا مردانه که ب دلایلی اخراجش کردن ...و رفت تو شرکت دوستش ک تو کار لیزر وموهای زائد دقیقا از بلاهای ک میترسیدم سرم اومد هر روز با یه زن اینور اونور این شهر و اون شهر هتل میرن و بوم گردی اگه من دوبار زنگ بزنم دفعه سوم منو میزاره رو رد تماس من تو این شهر غریبم و هیچ کسی ندارم ...من زنی بودم ک اهل نماز بودم قران ولی این عوضی با کاراش یکاری کرده ک از زندگی و نفس کشیدن خسته ام و فقط دارم ادامه میدم همیشه ها گوشیش رمز داشت و منم میگفتم این تحت فشار الان خیانت نمیکنه غافل از اینک گوشیو حک کردم و فهمیدم روزای ک من تو رد تماسش بودم این با اپراتورای زن لیزر خوش میگذرونده ازش بیزارم چیزی فراتر از بیزار ولی بخدا راه ندارم ک طلاق بگیرم چون خانواده ام یه مادر و پدر پیر ک اصلا نمیتونن پشتم باشن و اینک دلم راضی نیست دخترمو تنها بزارم تو رو قران بگید چطوری برام مهم نباشه ک وسط زن هاس و اهمیت ندم هرچی التماس میکنم از این شغل نمیاد بیرون
عشق یعنی جای نفرین با دعا یادش کنی ....خانه اش آباد دلداری که یارش را فروخت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.