اعتراض کردم مامانم هزار تا حرف بارم میکنه و مقصرم میکنه
وای قلبم اونقدر گریه کردم میخوام بالا بیارم تقریباً هرروز گریه میکنم هر روز باهاش دعوا میکنم دریغ از یه قدم ،نامزدم همششششش میگه خدا بزرگه مردیکه بی وجدان ۳۵ سال سن داره همش میگه خدا بزرگه قرار شده سه ماه دیگه عروسی کنیم
من ۲۰ سالمه کم کم میشه ۲۱ سالم 💔
من عقده کرده رو دلم که چرا باید پنج سال عقد بوده باشم حتی یه چیزی از پنج سال هم بیشتر لعنت بهت روزگار میمردم راحت میشدم لعنت به همه چی 💔🖤
بیرون خونمون نما کردیم فقط مونده داخلش
جهیزیه ام وسایل بزرگ هنوز نگرفتم اما من باور ندارم که همشون میگن سه ماه دیگه 😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 ذوقم کور شده روانی شدم داغون شدم بعد مامانم میگه چقدر عجله داری هنوز تا عید مونده