امشب خونه مامان بزرگم همه دور هم بودیم همه فامیل بودن من که رفتم هنوز ده دقیقه هم نشده بود که عمومم شروع کرد یه موضوعی که اصلا به کسی ربطی ندارد بعد بهم چند باز پشت هم گفت مگه احمقی نفهمی که این حرف رو به فلانی گفتی بعدم هر هر شروع کرد به خنده اشکم میخواست در بیاد ولی خودم رو کنترل کردم و هیچی نگفتم فقط یه لبخند الکی زدم و با پسرم خودم رو سرگرم کردم جلو همه هم سن و سالام جلو همه کسایی که از ظایع شدن من خوش حال میشن سر یه موضوع که فقط به خودم و شوهرم ربط داره
میگفتی عمو مگ تو نمیفهمی ک نباید تو زندگی مردم دخالت کنی😑
میخواستی بگی،ولی من مثل شما فکر نمیکنم
واقعا برا عموتون متاسفم.تو خودتو بخاطر نادونی یه نفر دیگه ناراحت نکن عزیزم🌹
با عموت تا اخر عمر قطع رابطه کن
خب بهش میگفتی به شما ربطی نداره
چقدر بی ادبن بعضیا. به چی حسادت میکنه که سعی داره با تحقیر تو دل خودشو خنک کنه
میگفتی اره عمو جون از خون شمام دیگه
درسته یه کم گل به خودی بود ولی حداقل یه جوابی بهش داده بودی😕
میگفتی تو خودت الان خیلی با فهم و شعوری که سرت تو کار بقیس
بدم میاد میگن چون بزرگتره باید احترام نگه داری
احترام هرکسی دست خودشه
میگفتی عمو تو بزرگتر و پناه منی انتظار میره اگه مقصرم باشم راهنمای و حمایتم کنی ن اینکه تو حمع منو خوردو کوچیک کنی
ای جانم عزیزم خودتو ناراحت نکن کاش اصلا بهش لبخند نمیزدی اینجور مواقع با جدیت تمام تو چشمای طرف زل بزن جوری که بترسه.. احترام به ریش سفید نیس واقعا واسه عموت متاسفم گلم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
