سلام خدمت کاربرای عزیز نی نی سایت.
من یک مهندس 30 ساله هستم. اگر بچسبم به کار درآمدم خوبه.
دلباخته خانمی هستم از همکاران ( داستان شنیدنی ایی دارد که بعدا شاید بگم).
بزودی یک قرار ملاقات خواهیم داشت و تو اون قرار من جواب خواهم گرفت.
من و اون خانم مال دو استان مختلف هستیم. اون خانم تهران شاغله.
سالها در جستجوی او بودم و حدود دو ساله که پیدایش کردم.
خوب به علت یه سری مشکلات شخصی او جواب قاطع به من نداده هنوز.
یک سال و نیم ارتباط ما حضوری نبود. ولی رفتار هایی که از او دیدم و در دو سه ملاقاتی که با او داشتم، و حرف هایی که دیگران برایم نقل کرده اند، بهم اثبات شده که او هم به من علاقه دارد.
من اوایلی که فهمیدم کوپون عشق مرا این دختر پانچ کرده هر کاری که در توانم بود انجام دادم. چون فاصلمون از هم دور بود، برایش نامه و کارت پستال میفرستادم.
جالب تر اینکه عشق به او مرا رفته رفته متحول کرد... از یک مهندس خشک بی احساس، به یک آدم احساساتی تبدیل شدم (حتی به شعر و هنر شدیداً گرایش پیدا کردم).
هر از چند گاهی برایش هدیه میفرستم. با گلفروش نزدیک محل کارش قرارداد بستم و چند هفته یکبار ، یک دسته گل برایش میفرستم.... گاهی اوقات هم یک سبد گل بزرگ....
اولین هدیه من به او، شرکت رایگان در کلاس های مجازی من و دسترسی نامحدود و ماام العمر به آثار آموزشی من بود.
بعد هم نرم افزار ها را با دو بسته شیرینی محلی برایش فرستادم.
بعد از اون برای اینکه در محل کارش دردسر ایجاد نشود، یک صندوق پستی خصوصی گرفتم و با نام مستعار بسته های بدون نام فرستنده به محل کارش میفرستادم.
یک روز باهاش تلفنی حرف میزدم گفت شرمنده، کنار تختم پریز نیست گوشیم داره خاموش میشه.... خیلی ناراحت شدم ، یار فرهاد کوهکن افتادم که موانع عشق را کنار زد....
گزینه اول من سیم کشی ساختمان خونه اش بود که عملی نبود.
نقشه ب : یک پاور بانک بخر!
پاور بانک را با پرس جو از یکی از بهترین برند ها تهیه کردم (دو سال پیش 2 میلیون یا بیشتر شد یادم نیست)
اما یه حسی به من گفت این کافی نیست....
پس دنبال جزییاتی رفتم که کلیشه ایی نباشد و اثبات عشق من باشد.
یک خاتم ساز پیدا کردم، 4 جعبه خاتم خریدم ( هر فصل یدونه) روی جعبه ها تذهیب و مینیاتور کار شده بود.
یک سرمه دان خاتم هم اشانتیون گرفتم ( بهترین سرمه را تهیه کردم و پیوست کردم)
یک روز یک پسرک در خیابان بهم گفت من چند دستبند بافتم، میشه ازم بخری؟ من هم اینو یک نشونه قلمداد کردم !
یک شاخه گل ملیله نقره سفارش دادم برایم ساخته شود.
پاور بانک و مخلفات را در صندوقچه گذاشتم، به پیشنهاد مادرم مقداری گلبرگ خشک هم در صندوق ریختم تا سیستم رمانتیک تر بشه و قلب تو صفحه دیده بشه!
با اسانس معطر کردم. با دوتا بسته شیرینی محلی و یه سررسید نفیس برایش پست کردم.
نتیجه کار برایم رضایت بخش بود ولی کافی نبود به نظرم...
یکی از همکار هایش که بسته و محتویاتش را دیده بود به او گفت:
- اوف اوف ! این کیه که اینطوری دوستت داره ، چطوری میخوای جوابشو بدی؟
و همکار دیگه اش اصرار داشت که شماره منو بگیره... از اونجایی که من در محل کارش شناخته شده بودم نام مستعار خیلی به کار اومد! و برای او هم بد نشد.
به مرور من ادامه دادم و به خاطر همه گیری کرونا امکان سفر و دیدار نبود.
چند هفته یک بار برایش هدیه میگرفتم، عروسک سفارش میدادم میدوختن، گل سر های خاص( تو عکس های پروفایلش دیدم خیلی گل سر استفاده میکنه)
و شروع کردم به طور روتین برایش گل فرستادن.
متاسفانه کرونا گرفتم و خیلی سخت بیمار شدم، اتفاقات خیلی تلخی برام افتاد.
در اون ایام، یک جراحی قلب داشتم. شب قبل عمل، نگران شدم.... و دلتنگش شدم.
یک کارت پستال پستی برایش طراحی کردم و ارسال کردم و تا صبح گریه کردم . صبح قبل از اینکه برم اتاق عمل زنگش زدم و رفتم.... عمل موفق نبود و بیشتر گرفتار شدم.
مجدد کرونا گرفتم، اینبار خطرناک تر. بیمارستان بستری بودم. از بیمارستان که مرخص شدم اوایل پاییز بود و هوا داشت سرد میشد، برایش یک شال گرم خریدم و یک ماسک و تل موی سر دادم برایش سوزن دوزی کردن. همان موقع ترتیب ارسالش را دادم.
دو روز بعد به علت عوارض کرونا مشکلی جدی برایم پیش اومد که مرگ یا نقص عضوم حتمی بود. در بخش ICU بیمارستان و با آخرین رمقی که داشتم، پیگیر شدم که اون بسته به دستش برسه.
در سالگرد تولدش، شرایط روحی خوبی نداشتم و سر جریانی هم از او دلگیر بودم... با این حال یک کوزه مملو از دها شاخه گل سفارش دادم برایش آماده شود و به دستش برسد.
مدتی ارتباط بینمون سرد بود تا اینکه روز تولدم، بهم زنگ زد و تبریک گفت...
یک سکه طلا ( نه سکه کامل!) برایم پست کرد.
چند سری گل و هدیه برایش فرستادم.
یک سری بعد از اولین دیدارمون، برایش یک گلدان نقره با چند شاخه گل نقره بردم.
چندی پیش، حسابی گرد و خاک کردم!
با اصرار فراوان چند عکس ازش دریافت کردم.
یه پرینتر چاپ عکس به انضمام لوازم قطع بندی عکس و کلی کاعذ عکس و کاعذ مخصوص کارت پستال خریدم!
تمام عکس هایی که ازش داشتم را در ابعاد مختلف چاپ کردم و یه آلبوم کردم!
دنبال یه هدیه خیلی خاص برایش بودم... اول یه سنگ پیدا کردم که بطور طبیعی داخلش منظره دریا و آسمان و جزیره تشکیل شده بود یکم کافی نیومد به نظرم، پس یه فسیل آمونیت را که رویش جواهر نصب کرده بودن به صورت گردنبند برایش پیدا کردم!