سلام عزیزم
از اول ازدواج ما سعی در خراب کردن زندگیمون داشتن
تو این سال ها هر رفت و آمد و تماسی به اصرار من بود
نمیخواستم همسرم با خانواده اش کات باشه
نگران بازتاب این موضوع تو ذهن دخترم بودم
اما آخرش همسرم تصمیم گرفت تموم کنه
همسر من اصلا بچه ننه نیست
از بچگی رو پای خودش بوده
کارگری میکرده و خرج دبیرستان خودش رو میداده
بعد تو کتابخونه کار کرده لیسانس گرفته
بعد تو بانک کار کرده و فوق لیسانس
بعدم که آزمون نفت و استخدام و کار و کار و کار تا الان
واسه ازدواجمون هم یک ریال از پدر و مادرش نگرفت واسه اونا هم عین باقی مهمون ها کارت دعوت دادیم
حتی با هزینه خودش طلا خرید داد به مامانش که از طرف خودشون جلو پدر مادر من بهم هدیه بدن😒
حتی به بچه من هدیه و عیدی نمیدادن
و خداروشکر که ندادن و زیر ذره ای منت نیستیم
واسه همین کنار گذاشتنشون واسه همسرم دردناک که نبود هیچ خیلی هم مایه آرامش اعصاب و روانش بود. تقریبا هر روز میگه چطور من زودتر این کارو نکردم؟
چقدر اعصابم راحته