شوهرم و برادر شوهرم سر من بدجور دعواشون شده

به نظرم داستان همینقدر نیست که تعریف کردی قبل ترش هم هست احتمالا ماجرای ازدواجت هست و ....

با وحشیا وصلت کردی ؟بلد نیستن حرف بزنن هی همه همو میزنن تو رم اخر سر میزنن؟حالا بپرسیم چندسالته هم میگی شونزده سال!!!!!

وقتی اینقدر بینشون و بین تو واونا  تنش زیاده  بهتر بود یا کلا نمیرفتی یا اگرم رفتی یکم صبوری میکردی و جواب خواهرشوهرتو نمیدادی الان شوهرت بین تو خونوادش گیر افتاده هم نمیخواسته تو ناراحت بشی هم در مورد خونوادش احساس مسئولیت میکنه حالا خدا به خیر بگذرونه 

عزیزم اگه میخوای واقعا بسازی و رابطه رو درست کنی ب نظرم باید سکوت میکردی 

من ب این‌  جمله اعتقاد دارم که 

ادب از که اموختی از بی ادبان 

دیشب خیلی بد شد اوضاع 

امیدوارم خدا دلتو شاد کنه 

بسپارش ب زمان 

عزیزم ببین،به اون طرف قضیه نگاه کن،دیگه کسی به خودش جرعت نمیده بهت توهین کنه،

اصلا نگران نباش به مرور زمان همه چی درست میشه،

الانم دور بر شوهرت اصلا نباش،یعنی کَنه نشو،وقتی خودش با خانوادش آشتی کرد و جو آروم شد ،همه چی عالی میشه،

این یک تجربه بود،حالا میخوایی پند بگیر یا سرسری ازش رد شو

مهم شوهرته فقط رابطتو با اون خوب کن گذر زمان همه چیز حل میکنه غصه نخور فردا ی بیماری بگیری اونا خوشحال میشن فقط رابطت خوب کن

چراشوهرت اول از شمادفاع کرد ولی بعدکتکت زد؟ چندسالتونه؟

دختر خوب وقتی خواهرشوهرت مسخره کرد تو که اخلاقشونپ میدونی میدونی باهات خوب نیستن جواب نمیدادی من تاپیکاتو خوندم نمیتونی طلاقم بگیری جواب نمیدادی در عوض وقتی اومدی خونه شب موقع خواب خیلی اروم به شوهرت میگفتی میخوام باهات دردل کنم یکم اشک میریختی بعدم میگفتی قصد نداری دعوا راه بیفته فقط مححض درددل میگی ماجرا رو برای شوهرت تعریف میکردی میگفتی من به هاطر تو جواب ندادم دلم نمیخواد بین تو و خونوادت شکراب بشه و از این حرفا 

کار درستی کردی،وگرنه سوارت میشدن،دمت گرم،ببین من آدم منطقی هستم ۳۳ سالمه کلی تجربه دارم،مثل من مظلوم نباش که قشنگ پیرم کردن بعد تونستم از خودم دفاع کنم،اگه همون اول مثل شما گربه رو دم حجله میکشتم الان همشون بهم احترام میزاشتن

سیاست نداری فقط همین 

اگه با سیاست حلو بری میتونی همشونو تو مشتت بگیری اونم زمان میخواد یکی دو روزه نیست