میدونی یکی از برادرام دوساله که عقد کرده از وقتی اون عقد کرد اخلاق اینم عوض شد
بی خود و بیجهت باهاشون قطع رابطه کرد هرچی زن داداش دومی بهش سلام میکرد جواب نمی داد چایی می گرفت جلوش بر نمی داشت حرف میزد باهاش جواب نمی داد فقط به خاطر حسادتی که داشت چرا؟ چون اون جوون تره خوش لباستره آزادتر لباس میپوشه همش میگه چرا این شوهرش باید بیمه باشه من نباشم خب چرا به این فکر نمیکنه که اگر شوهر اون بیمه هست شوهر خودشم خونه داره ماشین داره اون بیچاره الان دوساله میخواد عروسی بگیره نمی تونه
به شدت خمهم کینه آره متاسفانه
تنهالطفی ک میتونی بکنی بچه رو ببر بده خودش نگه داره.
شاید الان بنظرت بهترین کمک باشه ولی بعدن مشکلات زیادی به وجود خواهد اومد و سره شما عزیزم شکسته میشه
چرا باید داداشت دلسرد بشه دعوا تو همه زندگی ها هست اتفاقا مرد با کار سرگرم میشه و راحت تر میتونه مشکلات و جمع کنه پس داداشت بهونه میاره و اینکه زن داداشت کم آورده فقط باید داداشت خودشو بابا میل همسرش کنه زن سالم مرض نداره خونشو ترک کنه
جاریه منم ماهی چند بار قهر میکرد
پدر و مادرش بخصوص پدرش خیلی تحریکش میکرد
هی میگفت پشتتم
طلاق گرفت
زندگیش از هم پاشید
الان یکساله دخترشون آواره
چند وقت پیش خوابشو دیدم اینقد ناراحت بود
برادر شوهرم ب شوهرم گفته وقتی میرم بچه رو ببینم میبینم خیلی شکسته شده
قبلا برادراش هواشونو داشتن ولی ولش کردن
ب قولی گفتن زندگی داریم دیگه بفکر خودت باش
حالا زن داداش تو هم کله اش داغه
جاریم تا میگفتن بالا چشمت ابرو قهر میکرد
به نظر من مشکل داداشت اینا وقتی حل میشه که داداشت تو شهر خودتون کار پیدا کنه...
والا برای شوهر منم تو کشورای عربی با حقوق خوب کار پیدا شد با همه جور امکانات زندگی ولی من نه خودم رفتم نه گذاشتم اون بره
چه معنی میده زن و شوهر از هم دور باشن... دوریه که سردی میاره... مرد و زن هرجای دنیا که هستن بعد تایم کار باید برگردن پیش هم این چه نوع زندگی کردنیه که زن و شوهر ماهی چند بار همو ببینن...
اگه بحث حسادت هست که ادبش کنید که دیدم جاری حسود کل خانوادتون به جهنم میبره
بزار از خودم بگم استارتر
هیچوقت هیچوقت یک طرفهای قضاوت نکن
همسر من همیشه خدا به من میگه برو خونه پدرت
مثلا شب یه ساعت ماموریت منو میزاره خونه پدرم تا فردا غروبش
مثلا تو خونه نشستم یکدفعه میگه نمیری خونه بابات؟
بعد من میگم نه
میگه عه،امید نداری یه شب خونه پدرت بمونی؟؟؟؟
خلاصه چهار روزه هفته رو خونه پدرم هستم
ولی میره پیش خانوادش وبقیه میگه مینا مدام دوست داره خونه پدرش باشه
درصورتی که اگه با خودم باشه،شتید ماهی یباراونم درحد یه وعده برم
چون ازدواج کردم ودوست دارم مدیر خونه خودم باشم....
یا الان پنج ماه منو ازخونه بیرون کرده ودنبالمم نیومده
بعد همه جا رفت گفت خودش رفت ودنبالشم میرم برنمی‌گرده!
چند وقت پیش عموم زنگ زد سر بابام داد میزد چرا نمیزاری این دختر برگرده سرزندگیش؟؟؟؟؟
بابام گفت کسی دنبالش نیومده!که من نزارم بره.....رهزار مورد دیگه،پس قضاوت نکن
یکیشونم راضی کنی عالیه
من خودمم برای زندگیم میخواستم برم شوهرم نمیومد اول خودم رفتم بعد از چندماه که شوهرم یسری تغییرات تو من دید راضی شد بیاد
اگه زن داداشت راضی نشد رو داداشت کار کن
از بچه استفاده کن بگو داره اسیب می بینه اگه بزرگ بشه شما رو مقصر میدونه
بلاخره باید تکلیف روشن بشه یا زندگی کنن یا جدا شن
از این وضعیت خیلی بهتره
شما خودتم داری اذیت میشی
نمیشه بخاطر لجبازیای دو نفر این همه ادم اذیت بشن
فقط محکم صحبت کن تا ببینن جدی هستی
والا جاری خالم انقدر حسود بود از روز عقد بغض و کینه داشت همش وسط زندگیشون بود روز تولد خالم همسرم النگو داد دوتایی خریدن و همسرش گفت خودم گرفتم خلاصه روز تولد خالم کشوند کنار و گفت همسرت النگو دوست داره اولین تولدم بهم النگو داده یه النگو بدل انداخته بود میخواست دعوا راه بندازه ، خلاصه یه دعوای ناموسی درست شد و آخرش چون خانواده همسرش حاشیه جاری بزرگه بودن تموم شد
تو رو خدا به هیچ وجه حامیش نباشید
ظلم میکنید بزارید خودشو یا اصلاح کنه یا گورشو گم کنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
