2777
2789
عنوان

میشه راهنماییم کنید چه تصمیمی واسه جواب به خواستگارم بگیرم؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1267 بازدید | 81 پست
عقد نکن . خیلی ریسکه . چطور ندیده و نشناخته میتونی به کسی اعتماد کنی و حتی اون اقا چطور میتونه اینقدر سریع و بی شناخت ازدواج کنه ؟ بچه ها راست میگن . ایرانیا میرن خارج خیلی تغییر می کنن. شاید وقتی رفت کلا برنامه و هدفش عوض شد و هیچوقت برنگشت .
زیرکانه ترین راه برای تسلط بر هر جامعه تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است زیرا زنان اسیر دیگر قادر نخواهند بود انسانهایی آگاه و آزادیخواه پرورش دهند . سیمون دوبوار

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نه این چه حرفیه؟ چه بلایی میخواد سر یه خانم تحصیل کرده توی سن شما بیاره؟ اگه تونست اینجا هم میتونه، از این قسمتش نترس!!!!
ای کاش تا زمانی که من زنده ام ماشین زمان اختراع بشه و منم بتونم از استفاده کنم، باید برگردم به سالها قبل و از یه نَفَر خداحافظی کنم، چون اطمینان دارم جلوی رفتنش رو نمیتونم بگیرم.
خیلی موقعیت خوبیه . ولی بستگی به روحیات خودت هم داره میتونی دور از خانواده و خویشان تحمل کنی ؟ تجربه اش رو داشتی ؟‌ معمولا اینها همه اش تو حرفه . دوست من رفت آمریکا تا یکسال ریخت بهم . تازه شرایطش با شما کلی فرق داشت : شوهرش دوست قدیمی شون بود کاملا با هم آشنا بودند . بعد هم اونجا فامیلای خود دختره ساکن بودند با این وجود خیلی اذیت شد . الان جا افتاده . ازدواج کلا ریسکه ولی نگاه کن ( یک نگاه درست و حسابی نه احساسی ) : اگه میارزه و فکر میکنی متعهد هست که برگرده عقد کن اما اگه خیلی نمی شناسی اش نه عقد نکن . همینطور با هم آشنا باشید و نامزد اون هم فقط خانواده ها بدونن تا برگرده . ضمنا ایشون با این سرعت بعید می دونم بتونه ببردت اونجا .
خدایا من بارها و بارها دست عدالت پنهان تو رادیدم رحمت بی انتهای تو را با جان و دل حس کردم و همیشه شرمنده تو هستم ، باز هم از تو طلب میکنم : مهربانم یا سمیع یا بصیر یا قادر یا منتقم یا مانع یا معطی یا صبور
آیسوووووووووووووو جان چه جالب دقیقا پارسال من هم موقعیت شما رو داشتم. یه خواستگار داشتم که آمریکا زندگی میکرد با این تفاوت که ایشون مادر و برادرهاش هم امریکا بودند و مقیم اونجا. تازه من یه رشته ای خوندم که فقط به درد اروپا و امریکا میخوره. حتی وقتی رشته مو شنیدن خیلی خودش و مادرش خوشحال شدن چون راحت میتونستم اونجا واسه دکترا اقدام کنم و به زبان انگلیسی هم تسلط دارم. ولی وقتی فکر کردم دیدم اصلا اصلا نمیتونم با کسی که نمیشناسمش برم اون سر دنیا. و حتی اگه اون آقا خوب باشه دلم واسه مادرم به شدت تنگ میشه. منم 28 سالمه ولی سن نباید باعث بشه که تصمیمی بگیری که بعدا ازش پشیمون بشی. البته من پدرمم به شدت مخالفت میکنه با ازدواج سریع و خارج رفتن. نتیجه اینکه جواب رد بهش دادم. تو فقط باید روحیات خودتو در نظر بگیری. ببین میتونی یا نه؟ به ندای قلبت گوش بده. خیلی راست میگه. من با اینکه وسوسه شدم که برم اما ته قلبم میدونستم که پشیمون میشم آخرش . در ضمن ازدواج خودش یه ریسکه و مهاجرت یه ریسک دیگه.ببین میتونی این دو تا ریسکو با هم انجام بدی .همه چی به خودت- خانوادت- و روحیاتت بستگی داره ولی عجله نکن اصلااااااااااااا
به نظر منم اصلااا عقد نکنید و نامزد کنید بهتره و اینکه اگه 1 یا 2 سال دیرتر ازدواج کنید خیلیی بهتره تا خدای نکرده پشیمون بشید. انشاالله خوشبخت بشید. منم تابستون پارسال خاستگار داشتم ولی آلمان زندگی میکنه موقعی خاستگاری کرد که شبش داشت برمیگشت وای پدر و مادرش اینجا هستن حالا قراره تو این سه ماهه تابستون بیاد ایران و من نمیدونم باید چه جوابی بدم
ایسوو جون موقعیت خوبیه. الکی رد نکن...خوب بررسی کن...به هر حال آدم تحقیق میکنه ..تو که گفتی با خواهر ش دوست بودی..پس شناخت نسبی از خانواده اش و محیطی که بزرگ شده ..پدر و مادرش داری. ..هم خودت هم اون تحصیل کرده هستین. چه بلایی سرت میخواد بیاره. ..تا شهریور هم کلی وقت داری. ....من خودم و مثال میزنم ..مامانم با مادر شوهرم آشنا بودن مقداری. .18 تیر اولین بار همو دیدیم 1 مرداد نامزد و شهریور هم عقد.....10 سال پیش ...زندگی بالا پایین داره ولی خدا رو شکر راضی ام

وقتی یک زن دیوانه وار با تو صحبت میکنه خوشحال باش چون سکوت یک زن نشانه پایان توست
من 3 سال هم ایران نبودم برا تحصیل ..اول دلتنگ بودم ...میرفتبم فرودگاه امام خمینی گریه میکردم ولی فقط گریه مال تو همون سالنه. ..باور کن کارت پرواز میگیری میری اون یکی سالن همه چی یادت میره. ..چقدر هم روزهای خوبی داشتم ...الان که برگشتم گاهی حس میکنم نباید برمیگشتیم

وقتی یک زن دیوانه وار با تو صحبت میکنه خوشحال باش چون سکوت یک زن نشانه پایان توست
چقدر واقعا روحیه ها متفاوت هستن، جالبه من که همیشه از توی خونه گریه و زاری رو شروع میکنم تا توی هواپیما که دستمال کاغذی هام تموم میشن و ناچارا تمومش میکنم، اصلا دست خودم نیست، فقط اولین بار خیلی ناراحتی نکردم چون هنوز نمیدونستم دور بودن یعنی چی در واقع؟ ولی دفعه دوم واقعا دلم میخواست بمیرم و از ایران نرم! البته اغلب مثل فاطمه هستن، من غیرطبیعی هستم ظاهراً، ولی مطمئن باش هر تصمیمی که بگیری بهترین تصمیمه و امیدوارم موفق باشی، به هر حال آمریکا علی رغم دور بودنش جذابیت های بیشتری داره در مقایسه با اروپا
ای کاش تا زمانی که من زنده ام ماشین زمان اختراع بشه و منم بتونم از استفاده کنم، باید برگردم به سالها قبل و از یه نَفَر خداحافظی کنم، چون اطمینان دارم جلوی رفتنش رو نمیتونم بگیرم.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792