نامزدم دیده بود منو یبار دنبالم اومده بود تا یجایی چون جفتمون مذهبی و مسجدی هستیم اهل دوستی و اینا اصلا نبودیم بعد به مادرش میگه اونم میگه سنش کمه عمرا بهت بدن😂اینم چند وقت ناراحت بوده تا اینکه دوباره تو مسجد منو میبینه دیگه بعد دوماه تلاش من و خانوادم راضی میشیم برم یبار ببینمش و دیگه قسمت شدو رسیدیم به اینجا 😄
مامانش میگفت از بچگی گفته بودیم یه دختره هست اونو میگیریم برای تو آخرشم شد😂