باردارم اصلا نه چیزی میخورم نه حال درست درمون دارم
با این حال صبح ساعت ۷ بیدار شدم رفتم سر کار
ساعت ۹ رفتم دادگاه از یه شرکت دیگه طلبکار بودیم و نمیدادن و دبه کرده بودن. شخصا جلو قاضی حق شرکت رو خواستم با یه صدای رسا و بلند و جمله هایی که زبون همه رو میبست. خانوم منشی قاضی که نشسته بود اونجا موقعی که آخر سر صورت جلسه رو داد که ما امضا کنیم گفت باریکلا خوب صحبت کردی.
ساعت ۱۱ رفتم سونو. گفت ساک بارداری اندازش نرمال نیس باید سقط کنی.😑 خودمو جمع کردم پاشدم رفتم سرکار تا ببینم چه خاکی باید بریزم رو سرم.
تا ۵ عصر سرکار بودم. از همونجا شوهرم دیگه از زیر بغل من گرفت تا رفتم تو ماشین.
یکم اونجا سر شوهرم گریه کردم تا منو برد به یه سونوی دیگه. اونجا دوباره سونو کردیم گفت نه همه چیز اوکیه سرجاشه نگران نباشید.
که من دوباره سرحال شدم رقص کنان در ماشین شوهرم به خانه رفتم😂😂
آها راستی اون وسطا یه کوبیده مشتی با پیاز و نوشابه زدم به رگ