من عاشق شدم و اون لحظه قشنگ ترین حس رو داشتم
وقتی عشق میاد تو زندگیم زندگی واقعا قشنگ میشه
اما پسره منو مث رفیقش میبینه
افسرده شدم هرثانیه جون دادنمو میبینم
لحظه ای نمیشه که گریه نکنم واقعا سخته من دیگه تاب ندارم
آره خیلی ناراحت بودم، البته بیشتر از خاستگار نداشتن ، آدم وقتی سنش لب مرز باشه خیلی نگرانه و استرس داره، اما الان که ازون زمان گذشته، میبینم غصه و ناراحتی هیچ دردی رو دوا نکرد و اون روزها رو انگار از دست دادم ! الان ازینکه شاد نبودم ناراحتم، عشق سن و سال نمیشناسه هر لحظه ممکنه اتفاق بیفته
الهیییی فدای قلبت بشم
ایشالله تقاص پس بدن
به منم قول داد واسه ازدواج و خودش حرفش رو میزد
اما الان بعد ده ماه میگه که بخاطر شکست های عاطفی که تو گذشته خورده حوصله اینکارارو نداره و رفیق باشیم ،عاشق دختر قبلیه و دختره شش ماهه ولش کرده
بنظرتون دختری که بگه ازم پایین تری و پول نداری ولت کنه بره و سراغی ازت نگیره برمیگرده؟؟؟ اخه میگه به احتمال ۹۰درصد میخام باهاش ازدواج کنم
میدونین من مجبورم باهاش سرد بشم و میمونم باهاش ببینم چی میشه ،..به خدا توکل کردم که کمکم کنه
ببین من تودوران مدرسه بخدا همه ازم تعریف میکردن و میگفتن تودرستو تموم کنی شوهرمیکنی و اینا،بعدبرای یه سری ازبچه های کلاسمون لقبای بدگذاشته بودن کلاغ و اینا،بعد من هنوزمجزدم ولی اونایی که بچه ها مسخرشون میکردن خیلی وقته ازدواج کردن،یا اینکه با یه پسره دوست بودم توفالوئراش یه دختره بود هی اومدم بهش گیربدم بگم این کیه گفتم ولش کن وقتی منو داره چرا بره بااین ،دوستامم گفتن حساس نشو توکه خیلی ازاین سرتری احتمالا فامیلشی کسیه،بعدها فهمیدم اون یکی دوست دخترش بوده و منو پیچوند رفت اونوگرفت
