2777
2789


با اینکه سنش زیاده ولی خیلی صحیح و سالمه اصلا از یه جوان هم سالم ترو خوشگل تره .هر هفته تقریبا یک بار آزمایش می ده کلی چکاب می ره هرچی براش مفید باشه می خره .تو عمرش حتی یک بار هم روغن نخورده .عذاهاش آب پز باید باشن ‌و از نمک هم اصلا استفاده نمی کنه.

خلاصه کنم.....(از مرگ به شدت می ترسه).......

هر روز هم می ره دکتر یه سرم می زنه 

خیلی پول داره ولی خیلی خسیسه .همه پول هاشو خرج دکتر می کنه.

ولی واسه لباس و غذا واسه بقیه و خونه و..... خرج نمی کنه

خونشون داشت می ریخت پدرم راضی اش کرد یکم برسه به خونه .بزور راضی شد .

وقتی ساخت تموم شد ،مادر بزرگم فوت کرد 😭😭😭

قدرت خوشحالی مادر بزرگم زیاد طول نکشید‌

هیچ وقت درست غذا نخورد و مریض می شد دکتر نمی رفت 

آخرش هم مرد 

پدرم از اون موقع ضربه ی روحی بزرگی خورد 

گاهی به مادرش پول می داد یواشکی ولی آخرین بار که دیدش نتونست بده قرار شد چند روز بعد بره براش پول نقد ببره که مادر بزرگم فوت کرد .پدرم هنوز خودشو سرزنش می کنه  

بنده خدا مادربزرگت چقدر عذاب کشید از دست پدربزرگتون

خدا رحمتش کنه

برون شو ای غم از سینه، که لطف یار می‌آید / تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار می‌آید /// نگویم یار را شادی، که از شادی گذشتست او / مرا از فرط عشق او ز شادی عار می‌آید

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

ببخشید عمر پدرشوهرت از بدجنسیه آدمای بد همیشه سالمن طفلی بابات چه عذابی میکشه الان

در یک شب از شب های زیبا خدا تورا در دستانمان قراررداد و مارو لایق تو دانست از ان پس تو به زندگیمان رنگ ومعناو مفهوم دادی...پسرمون دارا عشق زندگیه مامانو باباش   یه مردادیه جذاب   
ببخشید عمر پدرشوهرت از بدجنسیه آدمای بد همیشه سالمن طفلی بابات چه عذابی میکشه الان

پدر بزرگ 

کسایی که می‌خوان ختم سریع قرآن انجام بدهند از روخوانی تحدیر استفاده کنن.یا برنامه رو خوانی قرآن تحدیر نصب کنن.
ببخشید عمر پدرشوهرت از بدجنسیه آدمای بد همیشه سالمن طفلی بابات چه عذابی میکشه الان

پدر بزرگم هستن

پدرم بخشیده ولی خواهراش نه 

چون نتونستن درس بخونن و فقط کار کردن که مادرشون تنها نباشه دست تنها کار نکنه .

حدود ۵ با ۶ ماه تقریبا بعد فوت مادر بزرگم از پدر بزرگم مراقبت کردیم .دختر هاش دوست نداشتن پدر بزرگم بره خونشون و فقط مادر من خوب احترام می زاشت بهش برای همین تصمیم گرفت کلا پیش ما زندگی کنه .

مراقبت ازش سخت بود چون هر غذایی رو نمی خورد .ساعت خواب داشت از ۸ شب همه ی چراغ هارو باید خاموش می کردیم که اذیت نشه .خودمون می رفتیم تو ی اتاق کوچولو و چراغ کم نورش رو روشن می کردیم و اونجا می موندیم ولی بازم مادرم از ته دل ازش مراقبت کرد .

تا اینکه پدر بزرگم خودش تصمیم گرفت زن بگیره ولی دختراش راضی نبودن اونقدر گفت و کلی ماجرا و.... که بالاخره به پیشنهاد عمه ام یکی رو گرفتیم واسه اش .

 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز