2777
2789
عنوان

عمه شوهر😐😐

258 بازدید | 10 پست

دوستان من باردارم ماه اخرم 

امروز عید قربان بود زنگ زدن واسه نذری بریم خونه عمو شوهرم خدا بیامرز 

خونه ما طبقه چهارمه و اسانسور خرابه شوهرم واست اینکه بی احترامی نشه ساعت یازده رفت اونجا من سختمه از پله برم پایین ی مقدار مشکل مثانه ماه اخر پیدا کردم نشت ادرار دارم ک واقعا عذاب اوره 

عمه شوهرم پرسیده حانیه کو شوهرم گفته نمیتونم از خونه بیاد بیرون اونم گفته خانوم چطور میتونه بره دکتر نمیتونست بیاد 

شوهرمم گفته حانیه خودش میدونه کی کجا بره ب کسی هیچ ربطی نداره 

بعدش گفته خبر داری فلانی مریضه 

این فلانی خیلی ادم دو بهم زنیه شوهرم گفت اره انقدر سرش تو باسن مردمه مریضه😐

اخر مهمونی شوهرم باهاش خداحافظی نکرده اومده گفته دردت بجانم خداحافظ😐😐😐

نکته اصلی=همسر بنده دختر داییش عاشقش بوده ایشون باهاشون ازدواج نکرده عمه شوهرم میخواد بره خواستگاری دختر دایی شوهرم و اونا تو جمع بودن اومده من خراب کنه ک شوهرم ریده بهش😐😐

بنظرتون این عمه محترم دیدم چطور باهاش برخورد کنم؟

خب دیگه همسرت به اندازه کافی بهشون ر ی ده لازم نیست شما کاری کنی 

میشه برای شادی روح مهتابم ( خواهرم ) که جوون و پر از آرزو از دنیا رفت صلوات بفرسی ؟ اگه فرستادی بگو منم برات بفرستم مهربونم )                                                           دختر فرفریم سه ساله شدی 👧 میدونی که قشنگترین اتفاق زندگیه منو بابایی هستی ؟ 🫀 لنای قشنگم من همه چیتو دوست دارم حتی وقتی میری بغل بابایی و دیگه منو یادت میره ☹ حتی وقتی گریه میکنی و بغلت میکنم و با حرص موهامو میکشی حتی وقتی یهو جیم میشی بعدش میبینم تر زدی به جایی 🤕 شاید وقتی بزرگتر شدی اومدی این سایت و امضامو دیدی 🥺 یاخچی که سن وارسان قلبیم ♡  به قول دکتر انوشه که میگه : گیریم عذرخواهی کردی برای حرفی که زدی با ذاتی که آشکار شد چه میکنی ؟!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خاله شوهرم از این دخالتا میکرد من پشت گوش ینداختم اخر سر مادرشوهرم سر گذاشتن دندون مصنوعی لاغر شد از قضا همجا گفته از دست من حرس خورده ،خاله  زنگ زد ب شوهرم ک زنتو طلاق بده ما پشتتیم.شوهرم هرچی از وهنش دراومده ب خالشگفته ،اومد بمن گفت زنگ زدم ب خاله گفتم منو میبینی قربون صدقم میری بچمو میبینی براش میمیری چطور دلت اومد ب هاموش شدن چراغ خونمون فکر کنی .دیگه هم باهاش قهرم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز