فردا قراره برم خونه مادرشوهرم خواهرشوهرمم میاد میخوام کیک بگیرم دور هم باشیم ولی امشب بدجور حالم گرفته شد ی خانواده ای رو میشناختم ک پسر بزرگش بعد ی مدت معتاد شد باباشونم اعتیاد داشته وجوونیاش فوت شده خواهرشم ک اصلا زندگیش تو در و دیواره باهاش ی مدت دوس بودم امشب حجله پسر کوچیکه رو دیدم ک دو سه روز پیش تو بیرون دیده بودمش تنها امید مادره این پسره بود ۲۰سالش بود اصلا بهم ریختم