منظورت از حمایت چیه؟ ببین عزیزم شما فکر میکنی چون جدا شدی و تجربه تلخی داشتی حق داری که بهم بریزی و بقیه باید درکت کنند. حالا فکر کن اون مادر هم از اینکه زندگی جگر گوشش بهم خورده به شدت تحت فشاره. و اونم شرایط روحی خوبی نداره با این تفاوت که خسته هم هست و سنش هم از ما بیشتره. گاها از روی دلسوزی حرفهایی میزنن که مثل نیش میره تو قلبمون. ولی اگر درک کنیم اونا داشتن زندگیشون رو میکردن و حوادث زندگی من باعث شده به زندگی اونها هم خلل ایجاد بشه میتونیم درکشون کنیم. نهایتا مقابل غر زدنهاشون سکوت کنیم یا ازشون دور بشیم. ولی ما برعکس توقع میکنیم که چرا منو درک نمیکنن چرا هوامو ندارن و... بخاطر همین اگر اونا بگن یک ما تا ده میریم براشون تازه با طلبکاری هر چه تمامتر
من تا یکسال با خانوادم زندگی کردم و این مدل غر زدنهای مادرها رو با گوشت و خون حس کردم. بعد رفتم سرکار و بخاطر بچه باز محتاجشون بودم. چه شبها تا صبح گریه میکردم ولی به خودم حق نمیدادم تندی کنم