منظور دلیله ی حسی دارم انگار ب همه چی رسیذم یا به هیوی نرسیذم این همه دویدم جنگیدمو حرص خوردم
چرا ب خودکشی فک میکنم
چرا خودمو جمع نمیکنم
از شخصیت ضعیف خودم خوشم نمیاد
ولی اراده ندارم
الان دیگه حال روحیم بد داغونه ی زمانی اگه غصه داشتم از سر مسخره بازی گیر میکردم ادای ادمای افسزده در میاوردم ولی الان ی ساعتایی هق هق میزنم گریه میکنم
نمیخابم چهارساله درست نمیشم از خودم خستم