سر همین جریان عروسی که بابام توقع داشت ۵۵۰ تا مهمون از طرف ما شوهرم شام بده بحث داشتیم چون شوهرم هیچ حامی نداشت نه پدر و نه برادر و یک خونه تونسته بود بخره با یک مهمونی کوچیک اومدیم خونمون شوهرم میخواست قرض کنه ولی من خودم نذاشتم... حالا دیشب شوهرم اصرار کرد زنگ بزنم دعوتشون کنم برای ناهار من دعا دعا میکردم قبول کنن اخه بابام گفته بود دیگه دختری نداریم به اسم تو و هیچ وقت نیا این طرف مامانم جواب داد گفت باشه میایم کلی اصرار و خواهش کردم مادرشوهرم خواهرشوهرمم گفتم بیان اونا اومدن ولی خانواده خودم نیومدن ک هیچ گوشیشونم جواب ندادن من بهشون بی احترامی نکردم ولی نمیدونم اونا چرا اینجوری کردن بخدا شوهرم نداشت ۵۵۰ تا مهمون ما رو شام بده ۱۲۰.۳۰ نفرم سمت خودش بودن خونه خرید میخواست قرض کنه من نزاشتم گفتم طلاهامو من میفروشم گفت نه اصلا😔😔
خیلی برات بد شده فردا سرکوفتت بده.بجای اینکه درکت کنن اینجوری کردن حالا فرض کن دعوت کردی اومدی سر خونه زندگیت چی گیر بقیه اومد یا خودشون.. فقط شما ضرر میکردین و قرض و باید اذیت بشدین تا قرض هارو بدین.. توای گرونی مهمون ها کوفت خوردن الکی پولا حروم اینا کنی
💖السلام علیک یاصاحب الزمان الغوث ادرکنی💖اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم💖🤲من امامزمانی ام😍♥️
نه دیگه شوهرم یک مهمونی گرفت خاله ها عمه ها و دایی و عموی من و خاله های خودش و داییاش رو دعوت کرد رستوران شام خوردن هر کی رفت خونش کلا همین شامی که تو رستوران داد مهمونای دو طرف ۲۰۰ نفر بیشتر نشد نتونستیم عروسی بگیریم چون بابام توقعش بالا بود فقط همین شام رستوران بود که خانوادم به اصرار بزرگترا مثل غریبه ها اومدن رستوران شام خوردن رفتن دو روز قبلشم رفته بودم اتلیه عکاسی
بقیه از خداشونه فرزندشون خونه داشته باش چرا پدرشما ناراحته میگفتی برا مهموناتون خودش عروسی بگیره خب اگه انقد قضیه حیاتیه براش که بخاطرش بادخترش قهر کنه منم پارسال عروسیم بود تمام هزینه هاشم با شوهرم بود مامان بابای من باز جور دیگه ناراحتم میکردن😐بخاطر مثلا۲۰ تومن میگفتن اون تالارای بالا بالا نرو ینی ما تمام منوهای تالارارو قایم میکردیم ازترس مامانم اصلا نمیذاشتیم از قیمتا چیزی بفهمه قهر میکرد😑 بیخیال یمدت میگذره یادشون میره خداروشکر که خونه خریدین