سلام دوستان دیشب مجلس عروسی داشتیم خیلی هم شلوغ بود خانواده شوهرم خواهرش و مادرش و منو جاریم سر یه میز بودیم.
بلندشدیم بریم برقصیم چندنفر اومدن صندلی های من و بچه هامو جاری بچه هاش رو گرفته بودن مادرشوهرمم همونجا نشسته بود بهش گفتم چرا نگفتی اینا از ماست گفت میخواستین نرین ب خانمه گفتم چرا اومدی مگه ندیدی اینجا وسایل گذاشته بوده میگه من ب حاج خانم گفتم گفته از کسی نیس این صندلی ها😳
جای دختراش رو باز سفت چسبیده بود با وسایلشون رو😡