یه عمل آپاندیس داشتم نابود شدم از بس سوتی دادم
بعد عمل یه دم شوهرمو صدا میزدم جلو همه میگفتم بوسم کن🤣🤣🤣
یه خانمی تو اتاق ریکاوری بود همش بهش میگفتم تخت کناریم مُرد 😂(یه آقایی دراز کشیده بود ناله میکرد🤣تو ریکاوری بود)
بعد هی به خانمه میگفتم حسن کجاست(اسم شوهرمه) اونم هی میگفت حسنو واست میاریم صبر کن
بعد اومد ماسک اکسیژنمو بذاره دستش گرفتم گذاشتم رو صورتم گفتم نازی کن😂😂😂😂
بعد از عمل تو اتاقم همش میخواستم بچسبم به شوهرم مامانم و مادر شوهرم گفتن ما دیگه بریم منم سریع گفتم آره برید خدافظ مامانا😂🤦🏻♀️
زن دختر خاله شوهرم گفت از دیدنت وسط سالن شوکه شدم فکر نمیکردم به این زودی راه بیوفتی بهش گفتم منم از وقتی دیدمت خیلی ناراحت شدم(ازش خوشم نمیا😂)
به دختر خاله شوهرم و خالش گفتم نمیخواد بمونین پیش پای شما دوستامو بیرون کردم
پدرشوهرم گفت شور و نشاط همیشگیت کجا رفته گفتم با آپاندیسم رفت تو سطل😂
لباس زیرم رو به دوستام نشون داده بودم 🤦🏻♀️
خیلی چیزای دیگه هم بود ک زشته اینجا بگم...
شما هم خاطرات ریکاوری تونو بگین بخندیم