شبا که میخام بخوابم همش یه هاله سیاه جلو چشامه چشامو که میبندم انگار یکی داره باهام حرف میزنه. یه لحظه ب ذهنم اومد که جنه همینکه به ذهنم خطور کرد بدنم یطوری شد نمیتونم توصیفش کنم.
دیشب همین که سرمو گذاشتم رو بالش بدنم بی حس شد ولی فلج خوابی نبود چون بیدار بودم. ی لحظه بدنم سرد شد چشامو سریع باز کردم چشامو ک باز کردم بدنم گزگز میکرد نمیتونستم تکون بخورم. بعدش چهارتا هاله ی سیاه هی جلوم حرکت میکردن. بعدش از توی آشپزخونه که چسبیده به اتاقم صدای شیر آب اومد ک باز شد ولی همه خواب بودن....
چند هفته پیشم من به خاطر امتحانات شب بیدار بودم درس میخوندم ساعت چهار صبح میخاستم بخوابم همینکه خوابیدم مثل دیشب بدنم بی حس شد بیدار بودم و صدای پدرو مادرم از اتاق میومد که داشتن حرف میزدن ولی همه خواب بودن. همین که تونستم تکون بخورم رفتم نگاه کردم دیدم همه خوابن...