خ‌اهر شوهرم یه چیزی گفته ناراحت شدم بعد شوهرم رفته بهش گفته چرا این حرفو زدی
مادر شوهرم اومده با من دعوا میکنه میگه چرا حرف خواهر شوهرتو به شوهرت گفتی دعوا راه انداختی منم گفتم خودش شنیده من نگفتم
گفتم مگه من حق ندارم از حرفی ناراحت بشم
میگه نه خانواده شوهر خیلی حرفا میگن نباید ناراحت بشی
خیلی حرصم میگیره از این حرفش
میتونس بگه عزیزم تو به دل نگیر یه خاطر شوهرت
نه اینکه اینطوری طلبکارانه حرف بزنه
غلط کرد که یه چیزیم طلب داره خوب بهش گفتی
حرفش زشته. ولی کلا نشست و برخاست با مادر شوهر اعصاب فولادین میخواد
از همین الان رابطت کم کن انگار وجود نداره اصلا صمیمی باهاشون نشو که نتونند بهت حرف بزنند کم کن رابطت رو در حد ماهی یکبار برو یک شام بخور بیا خونه. کاری براشون نکن که انتظاری ازشون نداشته باشی بذار هر کاری هست شوهرت بکنه اینجوری کمتر حرص میخوری. یکجوری رفتار کن انگار فقط به خاطر شوهرت داری رفت و آمد میکنی
فکر کنم تازه عروس شدی این کارا که گفتم کم کم باید انجام بدی. شوهرت سر کار بود اومد خونه در به بهانه مختلف باز نکن یکبار بگو خواب بودم یکبار حموم یکبار بگو هدفون تو گوشم بود نشنیدم. اگر تو راهرو صدات کردن بگو نشنیدم کلا خودت بزن به اون راه خیلی پای حرفاشون نشین وقتی با شوهرت حرف میزنن گوشی بگیر دستت خودت مشغول نشون بده. خیلی خونشون غذا نرو سعی کن به بهانه مختلف کمش کنی. کم کم وابستگی شوهرت کم میشه. با مهربونی به شوهرن بفهمون که دوست داری کم کم از اون خونه بری
