2777
2789
وای مشتاق شدم بشنوم داستانتون رو. بیست ساااااال🥺😢💔 اگر خواستید تعریف کنید 

طولانیه

تو دانشگاه میدیدمش سال باللتر از من بود و من عاشقش شدم

اصلا نمی شناختمش ولی از یکی از بچه ها اسم و فامیلش رو شنیدم حتی عاشق اسمش شدم

تو دانشگاه همه جا دنبالش می گشتم و از دور میدیمش

استثنا وجود داره😜

بله گلم قطعا 

ته قلبم انگار یه استخر غمه.ماه‌هاست کسی استفاده‌ش نکرده،آبش راکده،روش پر از برگه، شمشادای دورش زرد شدن،گلدونای اطرافش خشک شدن،آبش کم کم داره بو میگیره.نفس عمیق که میکشم یه موج کوچیک روی سطح آب پدیدار میشه ولی انگار نه انگار.خورشید داره غروب میکنه،کلاغها سر صنوبرها دارن گریه میکنن🍂🖤

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ولی آشنایی ای باهاش نداشتم که سلام علیک کنم

ولی خب با بعضیا که میشناختم آشنا بود و سلام علیک داشت

خوشگل نبوداما قدش خیلی بلند بود

حتی موهای پری نداشت اما لبخند کج جالبی داشت


دیگه قرار گذاشتیم

خیلی کیف داد خیلی

بهترین روزای عمرم بود باورم نمیشد

خیلی سال گذشته 

یه بار اومد گفت من نمی تونم شرایط ازدواج ندارم مامانم گفته بیشتر فکر کنید

نمیدونم از لین حرفا

رفت

من از اول گفته بودم قصدم ازواجه

اونم میگفت نمیخوام معطلت کنم

من هیچی نمی خواستم فقط خودشو می خواستم اما به نظرم اون عاشم نیود ول کرد رفت

اما محترمانه

تو فاصله ای که رفت من یه جای خوب استخدام شدم و رفتم سر یه کار خوب

بعد از یه مدت وقتی اصلا فکرشم نمی کردم دوباره برگشت و چند ماهی با هم بودیم

یه روز اومد گفت به نظرم عشق اگه دو نفر به هم نرسن از بین نمیره با ازدواج از بین میره!

خلاصه رفت و دیگه تا امروز کوچکترین خبری ازش ندارم

هیچوقت هم پیگیرش نشدم

گفت من شرایط ازدواج ندارم ولی تو باید ازدواج کنی

گفت مامانم مریض شده کلی خرج داروهاشه

گفتم من حقوقم خوبه من‌ میدم

چقدر نابود بودم من

ولی قبول نکرد. رفت

به نظرم مردونگی کرد در حقم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792